متاسفانه من هرچی بیشتر سعی میکنم تو صورتم نشون بدم که الان خیلی کار دارم با من حرف نزنین طرف مقابل بیشتر ترغیب میشه به حرف زدن ادامه بده :|


بهش میگم فلان همکارمون اینترنتی تو استرالیا خونه خریده. میگه مردم از چه راه هایی پول درمیان. فکر کردم منظورش سرمایه گذاری تو استرالیاست ولی بعدا فهمیدم منظورش روش پول دراوردن اون آدمیه که کلاه همکارمون رو برداشته :))


تراپیستم میگه جلسه های من با بقیه مراجعام معمولا اینقد منطقی نمیرن جلو، روال من اینطوری نیست، باید از این فاز دربیایم. خد ا شاهده که من یه درصدم منظورش رو متوجه نمیشم !


سرهنگ میگه پرفکشنیست بی درد، پرفکشنیست مرده ست.

منطقیه.


 من همیشه پرفکشنیسمم درد میکنه. گاهی وقتا خیلی خیلی درد میکنه. 



بعضی از مزون ها هم یه چیزی از فیری سایز شنیدن فقط. عزیزم وقتی شما میزنی فیری سایز از ۳۶ تا ۴۴ اون لباس برای منی که سایزم ۳۶عه دیگه لباس نیست وسیله ای برای استتاره :|

تو ماشین داشتم از پیچیدن باد لای موهام نهایت لذت رو میبردم که یدونه از اون sms ترسناکا براش اومد. احضارش کردن رفت D:  گفته بودن با ر اول باید تعهد بدی تکرار بشه باید بری دادگاه. مقصر هم در هر صورت راننده هست نه سرنشین. اینجوری شد که بهش گفتم از این به بعد اگر نظراتم رو تایید نکنی سعی میکنم بیشتر از پیچیدن باد لای موهام لذت ببرم

وقتی دانشجو بودم خیلی از همکلاسی هام رشته تحصیلیشون رو دوست نداشتن با افسردگی فارغ التحصیل شدن و هیچ وقت هم تصمیم نگرفتن وارد بازار کار بشن. ولی خب بازار کار برای مهندس ها خیلی گسترده س  و ادما با هر روحیه ای میتونن یه کاری برای خودشون دست و پا کنن. من معمولا اینجا راجع به خودم مینویسم ولی این پست برای خودم نیست. شاید بتونه به بعضی ها کمک کنه.

شغل های زیادی هست که نیاز نیست حتمن براش کار فنی بکنی یا مدام در حال فکر کردن و سرکله زدن با مسائل ریاضی باشی.مثلن

یه ادمایی هستند که کارشون اینه برن جلسه ! همین. فقط کافیه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته باشن و ادبیات اون کار فنی رو بلد باشن. فرض کن ما داریم تو شرکتمون ماکروفر میسازیم. لازم نیست این ادما بدونن ماکروفر چجوری ساخته میشه فقط کافیه بدونن کارش چیه و هر دکمه ای چه معنی میده.

یه ادمایی هستند که کارشون فقط برنامه ریزیه. توی پروژه های بزرگ اتفاقا حضور این ادما خیلی هم ضروریه. حقوق های خوبی دارند و میتونن خیلی خوب توی سازمان ها پیشرفت کنند.

یه ادمایی هستند کارشون لینک زدنه. یعنی این ادما میان بین دو تا یا چن تا تیم واسط میشن چون مستقیم کار کردن اون تیم ها با هم باعث بی نظمی و تنش میشه.

یه ادمایی هستند که کارشون تست کردنه. یه ماکروفر بهشون میدیم با یه دفترچه راهنما ! اونا میشینن حالت های مختلف رو تست میکنن و اگر مشکلی بود برمیگردونن تا تیم فنی درستش کنه و محصول اماده شه برای بیرون رفتن.

یه ادمایی هستند کارشون فروشه. اینا باید بازار رو بشناسن یا ترجیحا تو جاهای مهم پارتی داشته باشن D:

کلی دیگه هم هست که نیاز نیست براشون انتگرال بلد باشی یا کد بزنی یا مدام مقاله بخونی ولی به تو نیاز دارند چون ادبیاتشون رو میفهمی.


اگر رشته ت رو دوس نداشتی و دنبال کار هم هستی یه چرخی تو بازار مرتبط با حوزه ی کاری خودت بزن شاید یه چیزی پیدا کردی که هم با روحیه ت سازگار باشه هم نتیجه ی چند سال از بهترین سال های جوونیت رو بدون استفاده رها نکرده باشی.



خانومی که اولین مشتری بیزنس کوچیک من بودی وسط همه ی این فکرای بد تو نجاتم دادی. باعث شدی امیدوارتر بشم. من پر از شور زندگی هستم ولی توی سکوت خودم. بین این همه اپلیکیشن نمیدونم بیزنس من زنده میمونه و بزرگ میشه یا میمیره. من ولی تلاش میکنم و بهش خیلی امید دارم :)


مامان امروز بهم زنگ زد گفت سفر خوش گذشت؟ من گفتم اره خدا رو شکر.  گفت نگرانت بودم اذیت شی چون تو خیلی نمیتونی جای شلوغ رو تحمل کنی. بعد در حالی که داشتم سعی میکردم بغضم نترکه تو دلم گفتم واقعا بدترین سفر عمرم بود.

متاسفانه اگر ادما از یه تعدادی بیشتر بشن، بودن تو اون فضا برام اذیت کننده میشه  این  چیزی نیست که دست من باشه.  حالا اگر بین اون ادما کسی هم باشه که بخواد با حرفا یا کاراش آزارم بده به معنای واقعی کلمه مستاصل میشم بدون اینکه بتونم واکنش خوبی به همه ی این داستانا نشون بدم.
تمام راه برگشت رو بی وقفه گریه کردم و امروز هم قیافه م شبیه ادماییه که تانک از روشون رد شده :(





تا وقتی با اون اشنا نشده بودم یه کارمند ساده بودم که هر روز صبح با امیدها و ارزوهای دنیای خودش میومد سرکار و تلاش میکرد. ولی از وقتی باهاش اشنا شدم از وقتی راجع به آدمای اینجا باهام حرف میزنه، از سیستمشون برام میگه دنیام عوض شده. احساس میکنم دارم خشم و فشار زیادی رو تحمل میکنم که کاری هم براش از دستم برنمیاد. بعضی وقتا ندونستن آرامشه. بعضی وقتا ندونستن خیلی خیلی خیلی بهتر از دونستنه. 


راستش رو بخوای چیزی که من یاد گرفتم این نیست که میشه تغییری ایجاد کرد. چیزی که یاد گرفتم اینه ، اگر میخوای تو بازی بمونی باید قوانین بازی رو بلد باشی. 


بعد مدت ها  داکیومنت هایی که برای پروژه جدید میخوندم رو یه مقاله تر و تمیز کردم گذاشتم رو لینکدین. هرچند واقعا متلاشی شدم برای نوشتنش ولی ارزشش رو داشت. اگر حجم فراخی ای که سیستم ماتحت من روش تعریف شده رو بخوایم به حساب بیاریم، بدون شک شایستگی یه جشن کوچیک رو دارم !


وقتی از دانشگاه میای بیرون و وارد دنیای کار میشی همه چی خیلی متفاوته. تو دانشگاه کم سوادترها حتی با تلاش زیاد هم نمیتونن جایگاهی برای خودشون دست و پا کنند. ولی تو دنیای کار یه کم سوادی که پرزنتیشن خوبی داره به مراتب جایگاهش از یه باهوشی که به طور معمول این آپشن رو نداره بهتره. 

تو دنیای کار وقتی با مدیرای بالارتبه مواجه میشی اولین قدمت باید  این باشه که درصد کم سوادی طرف رو تخمین بزنی و بعد رابطه ت رو بر همون اساس و چه بسا حتی با درصد خطای خیلی بالاتر باهاش تنظیم کنی !

 

حالا که هی صحبتشه باید بریم فرمالیته و این داستانا هرچی با خودم کلنجار میرم میبینم هیچ جوره پتانسیل ساختن کلیپ عروسی ندارم. 


کاش یه جایی بود صبوری میفروختن. 


هنوز یه عالمه چیز هست که باید یاد بگیرم. تلاش برای انرژی داشتن واسه یادگیری از تلاش برای یاد گرفتن به مراتب سخت تره . 


اگر به فیلم های ایرانی علاقه دارید و فکر میکنید سلیقه هامون میتونن یه جاهایی همپوشانی داشته باشند فیلم "جهان با من برقص" آنطور بود که باید میبود D: 


در حال حاضر تنها دلخوشیم راهروی دلباز خونمه که توش  یه کتابخونه ی بزرگ از چوب راش داره.  الان که همه چی سخته به این فکر میکنم که عصر اونجام، هیچ صدایی نیست و دغدغه های الان تا حد زیادی اهمیت خودشون رو از دست میدن. همیشه ته دلم از صاحبخونه به خاطر سخاوتش تو ساختن همچین چیزی ممنونم.


نقش ها ولی تو خانواده ما اینجوریه که من همیشه مامانٍ بابام بودم بابایٍ مامانم و خواهر بزرگه یٍ خواهر بزرگم.

 

از وقتی تظاهر به درونگرایی مد شده و ملت با کلاسی میدوننش دارم همه ی تلاشم رو برای برونگرا بودن میکنم بیاید همتون رو به اغوش بکشم و راجع به همه چیز ساعت ها باهاتون حرف بزنم دوستان. اصلن هر هفته مهمونی خونه من.