چن روز پیش ک رفتم با مایکروی تیم مارکتینگ غذام رو گرم کنم بلاخره چشمم ب جمال بدل جناب جان اسنو! روشن شد و قبل از اینکه بتونم جواب سلام بلند همراه با لبخندش رو بدم با مغز رفت تو در !! ب هرحال این ضایه شدنا چیزی از ارزشای جان اسنوی اورجینال تو ذهن من کم نمیکنه :/



- ساعت هشت و نیم صب " سلام غذاتو جا گذاشتیا"

-ساعت ده صبح " من الویه برداشتم از تو یخچالت"
-ساعت یک ظهر " نون ساندویچات رو من خوردم اگ میخوای برا فردات بخر"

-ساعت چهار عصر " چن تا خیار تو یخچالت بود خواستم بگم اگ برا شب خیار میخوای دیگ نداری "

اینا پیامای امروز سارا ب منه :|
هم الانم اومدم پستم رو ثبت کنم کلید زد نوشابه مشکیم رو برداشت رف :| و جیغ زنان از صحنه خارج می شود :|


غروب پن شنبه، بوی شام شاهانه از آشپرخونه، موهای خیس، قارچ کبابی ، قر، گیم آو ترونز، بی خیالی، گور پدر دنیا .


ما را که تو منظوری خاطر برود جایی؟ 

برود جایی؟!

حاشا و کلا !


ولی روی قبرم اینم بنویسید، بنویسید بزرگوار مصدا ق بارز گشادی بود در حدی ک هر نرم افزار جدیدی میرسید دستش اول میرف سرچ میکرد اتوتایپش چ جوریه :/


+ رییس امده ^___^


رییس سایلنت ترین موجودیه ک من در تمام عمرم دیدم، نه نه بهتره بگم سایلنت ترین موجودیه که وقتی نیست جای خالیش به شدت احساس میشه. اینجوری ک همه ی بچه های تیم ما از چارشنبه حس میکنن باباشون رو گم کردن. رییس هرجا هسی دیگ بسه لدفن بیا.


ی کتابی هست ب اسم "بی شعوری" من نخوندمش. امروز فمیدم ک از این بابت چیزی رو از دست ندادم. ب نظرم ادم اگه میخواد با همه ی مصادیق بیشعوری به طور یکجا اشنا بشه میتونه تو ی ساعت شلوغ از مترو یا BRT استفاده کنه. 


ما نشسته ایم در تراس همایونی مادربزرگه گیلاس ابدار نوش جان میکنیم همایونِ جان در گوشمون میفرمان " جان جان جان از همه جهان می کشد دلم پر به سوی تو" :) درآمدزایی هم میکنیم تازه . 

اسمایلی اللهم آخییییییییش پس از یک ماه طولانیه همراه با دوشواری.

+ تنها چیزی ک الان میتونم بات شریک بشم اینه : لینک .


-سیاست رییس تیم ما اینجوریه ک میندازتمون وسط اقیانوس. " یا شنا یاد میگیریم یا می میریم" فلذا حالم خوب نی اصن.


- ولی روز اول ک من کارم رو با هم  تیمیم شروع کردم بش گفتم ب حافظه ی من اطمینان کن ب نظرم ی جمله ی ساده ی واضح بود و لازم نبود اینقدر در برابرش مقاومت کنه. سر ی چیزی ب مشکل میخوردیم و بش میگفتم تو استاندارد گفته ب فلان مدل باید پیاده سازی بشه حقیقتا وقتی در جواب این حرف من میگف صفحش رو بم نشون بده من تو مغزم نشسته بودم رو ی ی صندلی راحت آب آلبالوم رو میخوردم و گیوتین  رو رها میکردم رو گردنش. یذره ک رفتیم جلوتر دیگ صفه رو نمیپرسید ازم فقط میپرسید مطمنی اینو گفته؟ ک البته هرچند از حالت قبل بهتر بود ولی تاثیری روی اینکه من تو مغزم گیوتین رو رها نکنم رو گردنش نداشت. الان؟ نه دیگ الان کاری باهاش ندارم، الان با هم میشینیم رو صندلی های راحت اب آلبالومون رو میخوریم چون هرجا ب مشکل میخوریم ب رییس میگه از سعیده بپرس وقتی میگه تو متن این نوشته شده ینی نوشته شده.