امروز هما پیام داد یه شعر عاشقانه برای سالگرد ازدواجش پیشنهاد بدم.حقیقتا هرچی بهش فکر میکنم نمیفهمم کجای راه رو اشتباه رفتم ؟!




مدت ها بود دنبال یه راهی بودم که کمتر چای بخورم. امروز یه کفشایی پوشیدم که برخلاف انتظارم تق تق صدا میده :| حتی جرات ندارم از جام پاشم برم چای صبحونه م رو بریزم :|  بعد هی به خودم میگم سعیده اعتماد به نفس داشته باش یه تق تقه دیگه ! ولی متاسفانه وقتی از جام  پا میشم  دلم میخواد هرچی زودتر تو افق محو بشم :(
مسئله خود به خود و به همین سادگی برطرف شد :دی


اگر نظر من رو بخوای ! کی باید گزارش رو بده؟ مدیر! پس کی باید بنویسدش ؟ قاعدتا مدیر! قدرت مهم تره یا نظر من؟ معلومه که قدرت :دی  در نتیجه کی باید گزارش رو بنویسه ؟ اینجانب :(


چند روزه کارت من دستشه با اون خرید میکنه. دیشب میگه " چه حس خوبی داره تو هی کارت بکشی sms ش بره برای یکی دیگه الان میفهمم خانوما چه لذتی میبرن".

من :|

- جدا من چرا تا حالا این حس رو تجربه نکردم ؟ احساس میکنم کلاه رفته سرم :/



قبلا دلم برای مقتول های جنگی میسوخت. پادکست " آدم های معمولی"  علی بندری رو که گوش دادم نظرم عوض شد. اونی که زندگیش تباه میشه قاتل س. 


بعد امروز که با لیلی حرف میزدیم میگفت زن بودن خودش مشکل هست اگر زنی باشی که میفهمه دیگه اوضاع غیرقابل کنترله !


خب میدونی من تو فاصله ی کمتر از دوازده ماه مجبور شدم دوبار جراحی کنم. ادمایی دیدم که هیچ وقت فکر نمیکردم، اضطراب هایی رو تجربه کردم که انتظارشون رو نداشتم. الان ؟ کمتر از ادما ناراحت میشم. کمتر بهشون فکر میکنم. حرفاشون دیگه به اندازه ی قبل برام اهمیتی نداره. الان چیزایی که فکر میکردم خیلی دوره رو باور کردم. هرچند قبلا هم، من ادم سلام زندگی، سلام صبح زیبا نبودم! ولی الان فرق میکنه. نمیدونم بگم چجوری ولی فرق میکنه. 

مطمن نیستم زندگیم به همچین تلنگری نیاز داشت یا نه. من قوی تر نشدم، اتفاقا شکننده تر شدم، اتفاقا ترس هام بیشتر شده. فقط نسبت به حساسیت های قبلم بی تفاوت شدم. نه صدتا ولی هشتادتا حداقل.



امروز خسته م خوابم میاد و بخاطر اینکه دوباره درد دارم اضطراب گرفتم. بخاطر همین هم از صبح دایورت کردم. به جهنم که کنترل پروژه اپراتور داره خودش رو میکشه که بهش زمان بندی بدم. زنگ زد، لهش کردم. 

ترجیح دادم امروز کار نکنم چون میدونسم خرابکاری میشه. همینجوری به مقاله خوندن ادامه میدم تا بلکه امروز تموم بشه.

backdoor به معنای درپشتی، توی نرم افزار اشاره داره به حفره های امنیتی که کمپانی سازنده از عمد توی محصولش میذاره تا بتونه مخفیانه به اطلاعات کاربرا دست پیدا کنه .یه سری نرم افزار ها تو دنیا هست که متن باز یا همون open source هستن مثل تلگرام. اینا میان کدهاشون رو در اختیار همه قرار میدن اینجوری برنامه نویسا میتونن کداشون رو بررسی کنن و مطمن بشن توش حفره ی امنتیتی وجود نداره. یه سری نرم افزار دیگه هستند مثل واتس اپ که اینکارو نمیکنن. تلگرام خیلی جاها فیلتره ولی واتس اپ نه. به هرحال استفاده از هرکدومشون انتخاب ادماست.




مامان بهم مقادیر قابل توجهی لواشک آلبالو داده. فقط امیدم به اینه که در زمینه ی سلف کنترل پیشرفت کرده باشم. وگرنه که اون میمونه و من و معده درد و بیمارستان تو این کرونایی :/


اصلن انگار بازی یه جوری چیده میشه که دست از سر خودت برداری. من به شدت نسبت به خودم سخت گیرم شکست ها رو به سختی میپذیرم یا حتی نمیپذیرم ! و اگر تو یه کاری عالی نباشم فکر میکنم افتضاحم ۱ حالا فکر کن الان دارم رو یه پروژه ای کار میکنم که لایو در حال استفاده س (به ندرت پروژه های ما این مدلی هستن و بله ! من دیقن تو جایی هستم که نباید باشم:|) و کوچیکترین اشتباهت رو کلی ادم میتونن ببینن. همین برای اینکه سطح اضطراب من  تو سقف باشه و برای هر اشتباهی پدر خودم رو دربیارم کافیه.

کاش دست از سر خودم برمیداشتم و قبول میکردم هرکسی دیگه هم جای من بود ممکن بود اشتباه کنه. حتی اگر خیلی عالی تر از من بود. نوشتنش راحته عمل کردن بهش ولی :(


متاسفانه من هرچی بیشتر سعی میکنم تو صورتم نشون بدم که الان خیلی کار دارم با من حرف نزنین طرف مقابل بیشتر ترغیب میشه به حرف زدن ادامه بده :|


بهش میگم فلان همکارمون اینترنتی تو استرالیا خونه خریده. میگه مردم از چه راه هایی پول درمیان. فکر کردم منظورش سرمایه گذاری تو استرالیاست ولی بعدا فهمیدم منظورش روش پول دراوردن اون آدمیه که کلاه همکارمون رو برداشته :))


تراپیستم میگه جلسه های من با بقیه مراجعام معمولا اینقد منطقی نمیرن جلو، روال من اینطوری نیست، باید از این فاز دربیایم. خد ا شاهده که من یه درصدم منظورش رو متوجه نمیشم !


سرهنگ میگه پرفکشنیست بی درد، پرفکشنیست مرده ست.

منطقیه.


 من همیشه پرفکشنیسمم درد میکنه. گاهی وقتا خیلی خیلی درد میکنه. 



بعضی از مزون ها هم یه چیزی از فیری سایز شنیدن فقط. عزیزم وقتی شما میزنی فیری سایز از ۳۶ تا ۴۴ اون لباس برای منی که سایزم ۳۶عه دیگه لباس نیست وسیله ای برای استتاره :|

تو ماشین داشتم از پیچیدن باد لای موهام نهایت لذت رو میبردم که یدونه از اون sms ترسناکا براش اومد. احضارش کردن رفت D:  گفته بودن با ر اول باید تعهد بدی تکرار بشه باید بری دادگاه. مقصر هم در هر صورت راننده هست نه سرنشین. اینجوری شد که بهش گفتم از این به بعد اگر نظراتم رو تایید نکنی سعی میکنم بیشتر از پیچیدن باد لای موهام لذت ببرم

وقتی دانشجو بودم خیلی از همکلاسی هام رشته تحصیلیشون رو دوست نداشتن با افسردگی فارغ التحصیل شدن و هیچ وقت هم تصمیم نگرفتن وارد بازار کار بشن. ولی خب بازار کار برای مهندس ها خیلی گسترده س  و ادما با هر روحیه ای میتونن یه کاری برای خودشون دست و پا کنن. من معمولا اینجا راجع به خودم مینویسم ولی این پست برای خودم نیست. شاید بتونه به بعضی ها کمک کنه.

شغل های زیادی هست که نیاز نیست حتمن براش کار فنی بکنی یا مدام در حال فکر کردن و سرکله زدن با مسائل ریاضی باشی.مثلن

یه ادمایی هستند که کارشون اینه برن جلسه ! همین. فقط کافیه ارتباطات اجتماعی خوبی داشته باشن و ادبیات اون کار فنی رو بلد باشن. فرض کن ما داریم تو شرکتمون ماکروفر میسازیم. لازم نیست این ادما بدونن ماکروفر چجوری ساخته میشه فقط کافیه بدونن کارش چیه و هر دکمه ای چه معنی میده.

یه ادمایی هستند که کارشون فقط برنامه ریزیه. توی پروژه های بزرگ اتفاقا حضور این ادما خیلی هم ضروریه. حقوق های خوبی دارند و میتونن خیلی خوب توی سازمان ها پیشرفت کنند.

یه ادمایی هستند کارشون لینک زدنه. یعنی این ادما میان بین دو تا یا چن تا تیم واسط میشن چون مستقیم کار کردن اون تیم ها با هم باعث بی نظمی و تنش میشه.

یه ادمایی هستند که کارشون تست کردنه. یه ماکروفر بهشون میدیم با یه دفترچه راهنما ! اونا میشینن حالت های مختلف رو تست میکنن و اگر مشکلی بود برمیگردونن تا تیم فنی درستش کنه و محصول اماده شه برای بیرون رفتن.

یه ادمایی هستند کارشون فروشه. اینا باید بازار رو بشناسن یا ترجیحا تو جاهای مهم پارتی داشته باشن D:

کلی دیگه هم هست که نیاز نیست براشون انتگرال بلد باشی یا کد بزنی یا مدام مقاله بخونی ولی به تو نیاز دارند چون ادبیاتشون رو میفهمی.


اگر رشته ت رو دوس نداشتی و دنبال کار هم هستی یه چرخی تو بازار مرتبط با حوزه ی کاری خودت بزن شاید یه چیزی پیدا کردی که هم با روحیه ت سازگار باشه هم نتیجه ی چند سال از بهترین سال های جوونیت رو بدون استفاده رها نکرده باشی.



خانومی که اولین مشتری بیزنس کوچیک من بودی وسط همه ی این فکرای بد تو نجاتم دادی. باعث شدی امیدوارتر بشم. من پر از شور زندگی هستم ولی توی سکوت خودم. بین این همه اپلیکیشن نمیدونم بیزنس من زنده میمونه و بزرگ میشه یا میمیره. من ولی تلاش میکنم و بهش خیلی امید دارم :)