185

 آدما بزرگ میشن بعد کم کم با رنج های زندگی روب رو میشن مشکلات دیگرانو میبینن و درکشون میکنن. آدما از ی جایی ب بعد می فهمن زندگی اون بهشتی ک فکر میکردن نیست. از ی جایی ب بعد میفهمن رسیدن ب چیزایی ک واقعن میخواستن اون لذتی ک واقعن فکر میکردنو نداره. برا همینم  برای بعضیا تیشه میخوره ب ریشه ی اون چیزی ک بش میگفتن "اعتقادات" و بعضیا هم سفت تر از قبل میچسبنش چون میترسن رهاش کنند یا بهش فکر کنند. ولی واقعن اعتقادها فقط میتونن تو همین دو جهت عمل کنند ؟ فقط میشه انکارشون کرد یا برای فرار از ترس رو ب رو شدن با واقعیت سفت بشون چسبید؟  از اونجا ک خیلی از اعتقادا فراطبیعی اند با علم تجربی قابل اثبات نیستند ولی ی چیز خیلی خوبی که راج بشون وجود داره اینه که " نه میشه ردشون کرد نه تایید".طول زندگی ما نامشخصه ولی چیزی ک واضحه اینه ک ته داره.  همه ی ادما تهش ب ی چیزی احتیاج دارند ب ی چیزی ک بتونن بهش تکیه کنند. شاید اگه الان از ی آدم بپرسی تو کی هستی ؟ بگ من دکترم من موفقم من مهربونم من ... ولی تهش اینو نمیگه تهش اگه از ی آدم بپرسی تو کی هستی ؟ تنها جوابی ک میتونه بده اون چیزیه ک بهش اعتقاد داشته. آدما باید ب ی چیزی اعتقاد داشته باشن فرقی نمیکنه چی باید ب ی چیزی اعتقاد داشته باشن و گرنه" تهش هیچی نیستن"

154

مثل پادشاه با درایتی که، سرباز ندارد.


87

ما دوستی نابی داشتیم. آیا ب این خاطر بود ک ما شبیه هم بودیم ؟ نه شبیه بودن کلمه خوبی نیست ولی راستش را بخواهی نمیتوانم جایگزینی هم برای آن پیدا کنم. ماورای آن پاکی خاصی وجود داشت ک من خیلی دوستش داشتم و شوق عجیبی ب تازه شدن، این چیزی بود ک من میتوانستم تمام و کمال ب تو هدیه دهم و تو هم ب من.

 ما یکدیگر را چیزی بیشتر از شنیدن گوش میکردیم. آرامش سیال این دوستی از کجا می آمد ؟ من این سوال را بارها از خودم پرسیده ام در مورد تو در مورد بهترین جان. با چشم های خودت میبینی ک حتی تضادها پیوند عجیبی با هم میسازند شبیه یک جاده نور ک هم میتوانی از آن عبور کنی و هم میتوانی بهترین راه درک کردن را پیدا کنی .

چی باعث شد گم بشویم ؟بی اعتمادی ها از کجا آمد؟ باران آمد و نقاب ها را شست ؟ این خیلی ترسناک است میدانی خیلی ترسناک، این همان کابوس بال های سفیدی است ک سیاه شدند. میشود از چنین کابوسی بیدار شد ؟ میشود از آدم ها نترسید ؟ میدانی نیکولا من با یک سوال آمدم و با هزار سوال برگشتم. میشود این ترس ها را تمام کرد؟

من دارم فرار میکنم،  از همه ی این ترس ها فرار میکنم .


"آزاده من ک از همه عالم بریده ام"

81

کوچکترید از آن که مرا زیر و رو کنید

حتی اگر هر آنچه که دارید رو کنید

کوچکترید از آنکه بدانید من کیم

از کوه ها نام مرا پرس و جو کنید

ای باد های سرد مخالف منم درخت

باید که ریشه های مرا جستجو کنید



+ بعضی روزها هستند ک ب آدم خیلی سخت میگیرند بعضی روزها هستند ک کاش نبودند...

48

+ ب هرحال آدم باید از زندگیش لذت ببره

چی باعث میشه آدم از زندگیش لذت ببره؟

+ رسیدن ب چیزایی ک دوستشون داری.

آدما همیشه ب چیزایی ک دوستشون دارن نمیرسن پس نمیتونن همیشه از زندگیشون لذت ببرند.

+میتونند ک تلاش کنند ؟ نمیتونند؟

میتونند ولی همیشه ب نتیجه نمیرسه.

+میزان تلاش؛ این دقیقن همون چیزیه ک به آدما حس خوب میده مستقل از نتیجه.

آینه افتاد و ترک خورد

بیا با هم بگردیم منو پیدا کنیم .


چ شده ؟!

تو منی اما من تو نیستم ، دوست داری که من تو باشم و من برای اینکه تو باشم باید نباشم.من احساس میکنم خیلی منم هرروز هم دارم من تر میشوم بلد نیستم که نباشم :( تو ک بلدی من باشی مهربانی کن همه ی من باش .

بیا ! کجایی پس ؟ من پر از سوال های بی جوابم


-   اگه سر دوراهی بین عقلت و قلبت قرار گرفتی قلبت رو انتخاب کن. عقلت همونیه ک قضاوت میکنه حکم صادر میکنه قصاص میکنه بعد وقتی ک همه چیز تموم شد به بیرحمانه ترین شکل ممکن سکوت میکنه.

+  اگه قلبم شکسته بود چی ؟