هجرت بکشت و وصل هنوزت مصور است؟!

زنهار از این امید درازت که در دل است

هیهات از این خیال محالت که در سر است


+ سعدی فرموده با حرکت سر به طرفین به نشانه ی تاسف!



-سارا یه هفتس رفته خونه مامان اینا و نمیدونم تو خونه مامانم اینا چ خبره  ک انگار ن انگار من اینجا وجود دارم اصن! آقا من اینجاااااام، من اینجامااااااااااااااااااااااااا، و فریاد زنان از کادر خارج می شود. :|

- یک ساعته دارم دنبال قیچی ابروم میگردم. آخر سر عصبانی شدم داد زدم خدایااااا قیچی ابرومو بده ! یهویی دیدم ی چیز براقی تو منتها علیه اتاق خوابم از پشت چمدون داره چشمک میزنه! خدایا از تو توقع نداشتم ب هر حال :| 



قد و قواره این آقایی که باش کار میکنم در حد و اندازه ایه ک آدم دوست داره بش بگه این پایین هوا خیلی آلودست، اون بالا هوا چطوره ؟ :|


 در راستای صاف شدن دهنم تو خونه سارا باید بگم که

یکی از لذت های دنیا اینه که لم بدی رو کاناپه پاتو بذاری رو میز. بیایید همدیگه رو از این لذت محروم نکنیم. 


اینجوریه ک من روزایی ک نهار ندارم و میخوام برم دانشگاه با ظرف غذام میرم در خونه خواهرم میگم دانشجو ام بدید در راه خدا. در نود درصد موارد هم جواب داده. 


اگه تا الان ios تون رو به ورژن جدید آپدیت نکردید، به جد بهتون پیشنهاد می کنم همچی ظلمی در حق خودتون نکنید. 


تو وجود آدم احساسات مختلفی هست. خب اینا برا چیه ؟ برا اینکه به موقع بروزشون بدی. دستور العمل داره. بعضیا بلد نیستن. مثلن تو روی طرف میخندن بعد میان پشت سرش میگن عجب آدم بی شعوریه من ناراحت شدم ازش! یا وقتی دارن شوخی میکنن یه تیکه درشتم میندازن توش که خالی از لطف نباشه! یا عصبانی میشن تا خودشون رو لوس کنند یا عصبانیتشون از یکی دیگه رو سر یکی دیگه خالی میکنن. باید ی دوره آموزشی یا یه دفترچه راهنما " احساسات کی و چگونه" !برای این آدما باشه. همچنین من آرزو می کنم آدما یاد بگیرن مجبور نیستن همه هم نوعاشون رو بذارن تو یه ردیف، بهتره بذارنشون تو یه صف، اونایی که خوششون میاد رو بذارن نزدیک تر و کسایی که دوست ندارن رو بذارن دورتر. میدونی چی میگم؟ مجبور نیسی همه رو بذاری تو ی ردیف بعد بگی تو رکی اینجوری نباش تو مغروری اینجوری نباش،  از مغرور بودن طرف خوشت نمیاد بذارش دورتر خوشت میاد بذارش نزدیک تر. اینجوری به آرامش اعصاب خودت و سایر ابنا بشر لطف بزرگی می کنی.



بابا طی یک حماسه جاوید! به عابر بانک رجوع کرده، و هنگام واریز وجه فراموش کرده از عدد صفر استفاده کنه، نتیجه اش شده اینکه یک ریال ریخته به حساب من که میشه به عبارتی همون یه قرون. از این حماسه تر اینه که برای این انتقال پونصد تومن کارمزد داده به بانک و معتقده بزرگترین ضرر مالیه زندگیش رو متحمل شده. هرچند بابا انکار میکنه ولی من معتقدم تو اون لحظه ATM  بانک از خنده پاچیده به هم. خرج کردن یه قرون درست به اندازه ی خرج کردن یدونه یک با nتا صفر سخته، چون با جفتش نمیدونی باید چی بخری، میگی نه؟ از من بپرس، من الان یه قرون دارم. 


تو در این مطالب محیّ الدین با چشم بصیرت تامل کن و با دست بلند و دراز- نه کوتاه و قصیر- آنرا بگیر. 

فرزندم میخوام بدونی وقتی شیخ بهایی انتهای جملش همچین حرفی میزنه تو باید کلن بی خیال اون صفه بشی و به صفحات بعدی رجوع کنی، چرا؟ چون عمرن بتونی بفمی قضیه چیه. 


 رو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد.


ای با من و پنهان چو دل، از دل سلامت می کنم 

تو کعبه ای هرجا روی، قصد مقامت می کنم  :)


فینگیل می نویسه از مشهد پاییزی. 

آرامش اینجا رو دوست دارم. این چن روز رو تو زیر زمین گذروندم، تو هوای مطبوع راهروی تالار آیینه با سقف فیروزه ایه خیره کننده اش، کتاب خوندم فکر کردم، کتاب خوندم فکر کردم، کتاب خوندم و فکر کردم. یک عالمه کار دارم، بیشتر از یک عالمه استرس دارم، ولی کتاب خوندن و فکر کردن تو هوای مطبوع راهروی تالار آیینه با سقف فیروزه ای خیره کننده اش، ارزش چن روز استراحت رو داشت.


هما صمیمی ترین و قدیمی ترین دوست منه. ما خیلی ب هم زنگ نمیزنیم، غالبا رو تلگرام چت نمیکنیم، اس ام اس هم فقط در موارد ضروری ای مثل "زنده ای ؟ " رد و بدل میشه. حرفامون هم معمولا بعد نیم ساعت ته میکشه. ولی همیشه ب هم کمک میکنیم چیزایی ک لازمه ب کسی بگی ولی نمیتونی رو ب هم میگیم هیچ وقت از هم خجالت نکشیدیم  هیچ وقت مجبور نشدیم خودمونو واسه هم توضیح بدیم زیاد با هم دعوامون میشه ولی پن دیقه بعدش کسی ب روی خودش نمیاره ک چی شده با وجود اینکه جفتمون اخلاق های گند زیادی داریم ولی ب هم انتقاد نمیکنیم همدیگه رو نصیحت نمی کنیم. اصن من میتونم تا فردا صب همینجوری راج ب خودم و هما بنویسم. ولی همه ی خلاصش اینه صمیمی ترین و قدیمی ترین. آدم همیشه یدونه از اینا میخواد.

 

خواهر بزرگتر داشتن درست مث اینه ک دو تا مامان داشته باشی .


رفتم دورهمی با بچه های دبیرستان، به قول مری دورهمی نمایندگان شریف، علامه، خواجه نصیر، تهران و بهشتی.

بچه های دبیرستان ی ویژگی خیلی خوبی دارن ک بچه های ارشد و کارشناسی ندارن؛ اونم اینه ک حتی اگ چن سال باشه ک ازشون بی خبر باشی، بازم میتونی باشون احساس راحتی در حد "رفیق میز بغلی" داشته باشی، میتونی باشون شوخی های زرد کنی، سه ساعت نان استاپ باشون بخندی و رسمن ی کافه رو بذاری رو سرت. امتحان کن.


چرا آدما اینقد تلاش می کنن تا ب بقیه ثابت کنند متفاوتند؟ این بدیهیه خب. عزیز من همونطور که شما با کل جهان متفاوتی کل جهان هم با شما و ایضا با هم متفاوتن. هیچ دو تا ادمی کاملا شبیه هم نیستند، هر کس ی جوریه، هر کس ی مدلی داره مختص به خودش، این با چشم مسلح و غیر مسلح مشهوده، نیازی ب اثبات نداره که.