فرکانس مافوق صوت

توی تاکسی هندزفیری سفیده اش را تا انتها کرده بود توی گوشش صدای آشنایی ب او گفت : " دارم میرم انقلاب کتاب لازم نداری ؟ " و او بی هوا گفت : " چرا سه جلد کتاب ... " نگاهی ب دور و برش انداخت او توی تاکسی بود ، نه صدای آشنا آنجا نبود .  ب او گفتم : " هی !  مرزی بین خیال و واقعیت نیست پیاده شو ... یالا... همین الان... فقط لازمه بری اونور خیابون و بگی انقلاب مگه دلت برای رفیق قدیمیت تنگ نشده ؟ "  صدایم را نشنید ، نمی شنود :( با خودش گفت : " خیالاتی شدم ! لعنت ب وقتی که همه ی آدمای توی پیاده رو شبیه یک نفر میشن " . رفت ... دل تنگ و غمگین...باید ب صدای قلبش گوش میداد :( لدفن ترتیب اثر دهید تا من ب شیوه ای ب او بفهمانم  فقط کافی است به صدای قلبش ایمان داشته باشد.




گزارش روزانه ای از فرشته نگهبان


" مهر و موم شده برسد ب دست نور آسمان ها و زمین "

کلن از جنسیت من ناامید شد رفت

بعد عمق فاجعه جایی مشخص شد ک مولتی ویتامین فینگیل را برد مغازه کریستال فروشی و گفت : " ب نظرت کدوم طرحش قشنگ تره ؟ " و فینگیل فلک زده ی بینوا در حالی ک حسابی گیج شده بود با درماندگی گفت : "اینا همشون عین همن که "

چ شده ؟!

تو منی اما من تو نیستم ، دوست داری که من تو باشم و من برای اینکه تو باشم باید نباشم.من احساس میکنم خیلی منم هرروز هم دارم من تر میشوم بلد نیستم که نباشم :( تو ک بلدی من باشی مهربانی کن همه ی من باش .

من شما را عاشقم :)

داشتم ب مادرم گلایه آباجی مو میکردم ک میاد ب یخچال من شبیخون میزنه دیدم روسریم سر مامانمه بعله ! شبیخون زنی از اخلاقیات بارز خانواده ماست :دی

خدایا منو با اینا تنها نذار :|

چنین گفت استاد فرآیند : " توی این دانشگاه سه تا چیز به هم هیچ ربطی نداره درسی ک استاد میده سوالایی ک تو امتحان میاد و نمره ای ک دانشجو میگیره "



+ هرچند زبان از بیان حجم حماسه ای ک من تو امتحان فرآیندم آفریدم قاصره ولی خلاصه اش اینه که استاد سوالایی رو داده بود ک من تا حالا ندیده بودم منم براش جوابایی رو نوشتم ک اون تا حالا ندیده اونم پایان ترم ی نمره ای ب من میده ک تا حالا نگرفتم چ فرآیند غم انگیزی :(


ای آشنای ناشناسم

موسیقی هایی ک در آن ها ب جای سر و صدا ! صدای خواننده شنیده می شود و از قضای اتفاق خواننده هم ب جای فریاد زدن ! با هنرمندی تمام از حنجره اش بهره برده و میخواند مورد تایید اینجانب ، شخصِ شخیصِ همایونی فینگیل است. مثل این

"  ستاره ی دنباله دار ابی "

مهر و موم شده برسد ب دست نور آسمان ها و زمین


از صبح ساعت های نمیدانم چند زل زده بود به دیوار سفید رو ب روی تختش انگار ک قرار باشد چیز مهمی در آن کشف کند تیک تاک تیک تاک هیچ فکری توی سرش نبود هیچ چیز حسی شبیه پرت شدن وسط هیچ جا از آن حس های مبهمی ک فقط گاهی میتوان آن را تجربه کرد تیک تاک تیک تاک ساعت نه و نیم شب بلاخره از دیوار دل کند تیک تاک تیک تاک سرگیجه امانش را بریده بود اوضاع معدش در این جور مواقع هم که معرف حضورتان هست در گزارش های قبلی ام ب آن اشاره کرده ام.  تیک تاک تیک تاک  بعد کمی آسمان را نگاه کرد البته بهتراست بگویم سقف بالای سرش را بعد هم ب شما گفت : " تو همیشه ب جای تایید کردن من راه حل داری تو همیشه ب جای اینکه دقیقن کاری را ک من میخواهم انجام بدهی کاری را انجام میدهی ک بهترین است تو وقتی من حرف میزنم فقط ب من گوش نمیدهی تو همیشه حرف هایی برای گفتن داری  لفظ همیشه فقط برای تو معنا دارد... یا رفیق من لا رفیق له "



گزارش روزانه ای از س ع ی د ه از طرف" فرشته ی نگهبانش"

مهر و موم شده برسد ب دست نور آسمان ها و زمین


بیا ! کجایی پس ؟ من پر از سوال های بی جوابم


-   اگه سر دوراهی بین عقلت و قلبت قرار گرفتی قلبت رو انتخاب کن. عقلت همونیه ک قضاوت میکنه حکم صادر میکنه قصاص میکنه بعد وقتی ک همه چیز تموم شد به بیرحمانه ترین شکل ممکن سکوت میکنه.

+  اگه قلبم شکسته بود چی ؟ 

تو ریاضیدان صورتی من هستی

اولین باری ک اسم تبدیل فوریه ب گوشم خورد یاد رنگ صورتی افتادم. آن زمان فکر میکردم اگر بخواهم یک معادل فارسی برای اسم فوریه انتخاب کنم بهترین گزینه اسم نازنین کیوان است. البته ارادت خاص من نسبت به اسم فوریه تا قبل از ورود به دوره ارشدات بود. من در کلاس فرآیند با چیزی ب اسم فرآیند وینر-خین چین ! آشنا شدم . ب نظرم اسم آدم را فوریه یا نازنین کیوان بگذارند شرف دارد ب اینکه اسمش را بگذارند خین چین.

اسمایلی دهن دره !

جدیدا فهمیده ام ک جزو فنچ های کلاس محسوب میشوم. راستش را بخواهید این موضوع شدیدا باعث خواب آلودگی من میشود من باید کمی بیشتر میخوابیدم. انسان میتواند ب جای قرار گرفتن در بین دهه شصتی هایی  ک اصرار دارند دنیایشان با دهه هفتادی ها خیلی متفاوت است بیشتر بخوابد.

اورکا اورکا

شیر آب گرم خراب شده و این در حالی است که من حتی فرق آچار و پیچ گوشتی را نمیدانم. آقای پدر از راه دور و تلفنی طبابت کرده اند ک " واشرش در رفته" ولی  ب نظر من واشر آن در نرفته بلکه محکم تر نشسته سرجایش چون ب راحتی چرخانده نمیشود. نکته اینجاست ک نیمتوانم در دایره لغات من واژه ای بی مفهوم است. لذا اینجانب بیکار ننشسته و  یک روش ابتکاری برای باز کردن شیر آب گرم کشف کرده ام. به این صورت ک ابتدا آن را سی درجه به چپ و سپس شصت درجه در جهت عکس میچرخانیم خودش مثل بچه آدم ! باز میشود :)

دل امّیدوارت کو ؟

در زمان هایی دووووور برای مجازات شخصی ب دستور قاضی نیمی از بدنش را در آب جوش و نیم دیگر آن را در یخ قرار دادند مسئول اجرای حکم از شخص پرسید : " الآن چ احساسی داری ؟ "

آن شخص گفت : " ب طور متوسط هیچ احساسی ندارم ! "

معلم آمار دبیرستان این مثال را هنگام تدریس مبحث میانگین برای ما زد تا هیچ گاه مفهوم متوسط را از یاد نبریم. اینجانب ن تنها در این زمینه حسابی شیرفهم شده ام بلکه مدتی است به این درد مبتلا هم گشته ام " هر اتفاقی ک می افتد من ب طور متوسط هیچ احساسی ندارم "

خاله اسماء

+ : زیباترین حس سجده در این است ک تو در گوش زمین پچ پچ میکنی ولی صدایت را در آسمان می شنوند

++ : الحمد لله ب جمیع محامده ...



+کاش ب جای اینکه از تو بترسیم دوستت داشتیم. 

من ب اعصاب تو شیشه ی همه مخابراتی ها احترام میگذارم !

باید اسم مهندسی مخابرات را میگذاشتند مهندسی غولات (غولین) آخر  !