192

علاقه با تمرکز رابطه ی مستقیم داره. هرچی علاقه ی آدم به چیزی بیشتر باشه بیشتر هم میتونه روش تمرکز کنه. من تو ی اتوبوس شلوغ وسط ی روز خیلی گرم می تونم یکی از مقاله های رشته ی اولویت دومم  رو بخونم و حتی اینقدر روش تمرکز کنم ک ایستگاه مقصدو رد کنم در مقابل من میتونم تو ی اتوبوس شلوغ وسط ی روز خیلی گرم یکی از مقاله های رشته ی خودمو بگیرم دستم و همش حواسم ب این باشه ک اتوبوس چقدر شلوغه هوا چقدر گرمه لعنتی چرا نمیرسیم و حس کنم دارم بالا میارم حتی .

 اسف باره. 

182

 ی جزیره ام ک دورش ی دنیا سرابه.

153

فیس بوک را تعریف کنید : 

فیس بوک جایی است ک در آن با همه ی پسرخاله های نداشته تان یکهویی آشنا می شوید.

137

-کجا میری سفر ؟ 


- شام چی میخوری ؟ 

 

-ب این سوال جواب بده ی خونه روی آب و ی ماشین پرنده جایزه ببر ! حتی میتونی برنده سفر ب جزایز گلابی باشی.

یک کیلو پنبه سنگین تره یا یک کیلو آهن ؟


-کاربر گراااامی تبررررریک تبررررریک وااااای چقده تو خوش شانسی تو تونستی تو این ماه سی تا تک تومنی تو تماسات صرفه جویییی کنی وااای تبریک بیا ماچت کنم.

 

:|


باید توی تاریخ بنویسند اینطوری ک این اپراتور ب سطح شعور ملت توهین کرد شیطان بزرگ با آن همه ابهت و امکانات نتوانست.  

123

شام چی داریم ؟

- در هفته ای ک گذشت .

هوم ؟

- ینی لوبیا پلو ، گوشت ، پیتزا ، قورمه سبزی .

:|

109

بدون شک اگر یک جایی برای دیوانه های کتاب خوان وجود داشت مامان در اسرع وقت من را میبرد و ب آنجا معرفی میکرد. من هروقت میخواهم فکر نکنم کتاب میخوانم مثل دیوانه ها کتاب میخوانم . مامان این را درک نمیکند او فکر میکند من ب خاطر کتاب خواندن این شکلی میشوم من نمیتوانم ب او ثابت کنم عکس این قضیه برقرار است این را خیلی وقت پیش فهمیدم .

این روزها هم دقیقن همین وضع را دارم میخواهم فکر نکنم با تمام وجود میخواهم ب اتفاقاتی ک افتاده و دارد میافتد فکر نکنم همه چیز ب هم ریخته و من هیچ چیز را نمیتوانم درست کنم ، هیچ تلاشی از جانب من ب حل ماجرا کمک نمیکند . این یکی از مزخرف ترین موقعیت هایی است ک یک انسان میتواند در آن قرار بگیرد . برای همین هم من باید بنشینم یک گوشه و فکر نکنم. هی از خودم میپرسم : " آیا ضروری است ؟" و یک صدای لعنتی از ته توهای مغزم هی میگوید "ضروری است ضروری است ضروری است"ته توهای مغزم راست میگوید ضروری است یک عالمه گذشته توی اتفاقی ک در لحظه ی حال دارد میافتد جمع شده است پس لحظه ای با این ویژگی ضروری است من از پس آنهمه اتفاق ک در گذشته افتاده بر نمی آیم من توی خیلی از آنها نبوده ام من فقط میتوانم بنشینم و فکر نکنم من فقط میتوانم فرض کنم -صرفن فرض- ک یک روزی همه مان یک جور خوبی از این خواب بیدار میشویم من فقط میتوانم بنشینم یک گوشه و کتاب بخوانم .

103

 ی روزایی هم هست ک هی خر درون آدم جفتک میپرونه :|

95

بعد از جلسه دفاعم بیشترین سوالی ک از من پرسیده شد این نبود ک چند شده ام . میپرسیدند "وبلاگت چی شد" ؟! مثل الان ک میپرسند "رمزش چیه" ؟! این هم وبلاگ بدون رمز 


+ کانتکت های یاهو ام رو ایگنر کرده ام . پیام های اینجا را جواب میدهم اگر مربوط ب پست ها باشد .


اسمایلی روی مغز من پاتیناژ نروید.


"امضا فینگیل "

91

 جبران نمیشه هیچ چیز هیچ وقت .


نمیذارم ک زخم کهنه سر باز کنه .

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

73

یک زنی هست یک زن کولی با موهای خیلی بلند ژولیده یک زن کولی با موهای خیلی بلند ژولیده و یک دامن قرمز پرچین بلند و یک بلیز سیاه آخ این زن ... این زن خیلی وقت است که هست خیلی وقت است که نشسته درست وسط دل من و گریه میکند یک جور خیلی دلخراشی گریه میکند.

71

آخ خدا جان اگر میدانستی من چقدر خوب بلدم غصه بخورم اینقدر من را تنها نمیگذاشتی .

51

 خواب دیدم ی غریبه داره وارد خونه میشه از تو چشمی دیدمش. چشماش زیادی آشنا بود .ترسیدم فکر کردم از کی کمک بخوام هیشکی ب ذهنم نمیومد انگار نمیشد ب کسی گفت دو تا چشم غریبه پشت در خونست میدونی این بیشتر از هرچیزی اذیتم کرد حتی بیشتر از فکر اینکه ی غریبه میخواد وارد خونه بشه بعد از خواب پریدم . گریه کردم . زل زدم ب سقف . ترسیدم . ب خودم گفتم اگه نمیخوابی پاشو ی کاری بکن ولی ساعت سه و نیم شب بود برا همین تصمیم گرفتم دوباره بخوابم . فکر کردم آدما ب همه چی عادت میکنند حتی ب فوبیای وحشتناکشون از تاریکی . حتی ب ی جفت چشم ک براشون ترسناک شده . بعد خوابیدم . آدما ب همه چی عادت میکنند ب هرحال.


+ لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست ؟

  دو نقطه همدردی

47

دیروز یکی بم گفت ی مهربونی خاصی داری ، من کلی ذوق کردم.

امروز یکی بم گفت ی مهربونی خاصی داری ، من حالم از مهربون بودن ب هم خورد.


+ گاهی نبین چی میگه ببین کی میگه


44

من دماوندم ک پیش چشمت هیچم

تیشه بر میداری بیستون تر میشم ..

این جلوه های تزئینی

او نه تنها از روح خودش در بعضی از انسان ها ندمیده بلکه حتی فوت هم نکرده است.