92

http://upload7.ir/uploads//4c2963edcaacfd684b62779599a195551ac41f54.jpg

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب .


http://upload7.ir/uploads//20f4fa2905b135528a78c0eb8b4d8af21596441f.jpg

فصل بنفشه ها . فصل من :)



91

 جبران نمیشه هیچ چیز هیچ وقت .


نمیذارم ک زخم کهنه سر باز کنه .

90

تلویزیون یا دارد توپ و تانک و آدم هایی ک دارند همدیگر را تکه پاره میکنند نشان میدهد یا دارد حیات وحش پخش میکند. تلویزیون کی میخواهد بفهمد این دو تا فی نفسه هیچ فرقی با هم ندارند ؟ تلویزیون کی میخواهد حتی برای یک بار هم ک شده ارزش روشن کردن داشته باشد ؟ هوم ؟

89

پدیده لایدن فراست میگوید اگر یک مایع در نقطه ای قرار بگیرد ک خیلی بالاتر از نقطه جوش آن باشد مقداری از مایع بخار میشود ، لایه ای اطراف مایع میسازد و از تبخیر سریع آن جلوگیری میکند ، این ب دلیل پایین بودن رسانایی گرمایی گاز است. -برای آشنایی با این پدیده چند قطره آب بچکانید روی در سماور خانه تان تا بالا پایین پریدن قطره آب ها را ببینید صدای خیلی باحالی هم میدهد البته -

چیزی مشابه پدیده لایدن فراست در انسان هم دیده میشود ، ب اسم پدیده آچمز فراست ! در پدیده آچمز فراست یک حاله از احساسات دور مغز انسان را میگیرند آنها باعث آچمز شدن مغز انسان شده و آن را برای مدتی رسمن از کار می اندازند و این ب دلیل پایین بودن رسانایی منطقی احساسات است. -برای آشنایی با این پدیده بروید چشم بسته عاشق بشوید و جلز ولز کردن مغزتان را از نزدیک ببینید این مورد متاسفانه صدای خیلی باحالی نمیدهد -


+ " پست افتخاری برای شخص شخیص دونه برف الملوک "

88

اولین جلسه تدریس خصوصی خیلی خوب پیش رفت ب مدد اون دیالوگ معروف دونه برف ک میگه " وفتی جدی میشی خیلی ترسناک میشی سعیده " :دی برا بقیشم امید ب خدا .

87

ما دوستی نابی داشتیم. آیا ب این خاطر بود ک ما شبیه هم بودیم ؟ نه شبیه بودن کلمه خوبی نیست ولی راستش را بخواهی نمیتوانم جایگزینی هم برای آن پیدا کنم. ماورای آن پاکی خاصی وجود داشت ک من خیلی دوستش داشتم و شوق عجیبی ب تازه شدن، این چیزی بود ک من میتوانستم تمام و کمال ب تو هدیه دهم و تو هم ب من.

 ما یکدیگر را چیزی بیشتر از شنیدن گوش میکردیم. آرامش سیال این دوستی از کجا می آمد ؟ من این سوال را بارها از خودم پرسیده ام در مورد تو در مورد بهترین جان. با چشم های خودت میبینی ک حتی تضادها پیوند عجیبی با هم میسازند شبیه یک جاده نور ک هم میتوانی از آن عبور کنی و هم میتوانی بهترین راه درک کردن را پیدا کنی .

چی باعث شد گم بشویم ؟بی اعتمادی ها از کجا آمد؟ باران آمد و نقاب ها را شست ؟ این خیلی ترسناک است میدانی خیلی ترسناک، این همان کابوس بال های سفیدی است ک سیاه شدند. میشود از چنین کابوسی بیدار شد ؟ میشود از آدم ها نترسید ؟ میدانی نیکولا من با یک سوال آمدم و با هزار سوال برگشتم. میشود این ترس ها را تمام کرد؟

من دارم فرار میکنم،  از همه ی این ترس ها فرار میکنم .


"آزاده من ک از همه عالم بریده ام"

86

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

85

اینقد همه چی خوبه ک حس میکنم قراره بمیرم :|

84

الان من دو شبه وایبرمو دی اکتیو کردم ولی هنوز تو گوشی دوستان هستم گویا ! چرا آیا ؟!

83

دوستانی دارم بهتر از آب روان  :)

ادامه

 

ادامه مطلب ...

82

فقط ی نفر دیگ ی نفر دگ ب من بگه تو چرا نرفتی شریف هآ ب همین اسطقدوس قسم خودم لهش میکنم :|

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

81

کوچکترید از آن که مرا زیر و رو کنید

حتی اگر هر آنچه که دارید رو کنید

کوچکترید از آنکه بدانید من کیم

از کوه ها نام مرا پرس و جو کنید

ای باد های سرد مخالف منم درخت

باید که ریشه های مرا جستجو کنید



+ بعضی روزها هستند ک ب آدم خیلی سخت میگیرند بعضی روزها هستند ک کاش نبودند...

80

استاد این امروز سر کلاس دچار سقوط آزاد شد :| من دیگ حرفی ندارم .

79

آدم چنگال بشود ولی جلوی فامیل دورش ک از قضا هم کلاسی اش هم هست سوتی از خودش ساطع نکند آدم سرویس هشت پارچه دیگ و قابلمه بشود دقیقن یک روز بعد از اینکه جلوی فامیل دور مذکور سوتی از خودش ساطع کرده ب منزل آنها دعوت نشود اصلن آدم کف شوی شونصد کاره ی پلین بشود ولی مجبور نباشد برود مهمانی خانه ی فامیل دور

78

ما فردا باید کلی تمرین تحویل بدهیم فلذا هرچند دقیقه یک بار صدای وایبر من بلند میشود و یکی از بچه ها توی گروه کلاس فحشی نثار اموات استاد مخابرات پیش رفته میکند و محو میگردد. تعداد تمارین حاکی از آنند ک این پروسه تا کله سحر فردا ادامه خواهد داشت. خدا جانم از آنجا ک ما خیلی نفسمان حق است استاد مخابرات پیش رفته را حفظ کن تا علیل و ذلیل و چلاق نشود ، وبا نگیرد و سگ توی روحش نرود . مرسی

77

من سعی کردم ب جای اینکه بشورم و پهنش کنم روی بند او را قانع کنم ولی نشد گفت ک "من شما رو درک نمیکنم  هنر اینه ک آدم کارهاشو موازی با هم پیش ببره." ب او گفتم ترجیح میدهم کارهایم را درست و کامل انجام بدهم تا موازی ولی او باز هم درک نکرد و گفت "دیر میشه !"من همچنان سعی کردم خونسردی خودم را حفظ کنم و احوالاتش را نکنم توی قوطی ولی خب او متوجه موقعیت نبود و گفت : "چطور استاد اجازه داشت با شما حرف بزنه ولی ب من حتی ی فرصتم نمیدید ؟ " ب هر حال تقصیر من نبود خودش کاری کرد ک من احوالاتش را مستقیما بکنم توی قوطی مسئله اینجاست ک نرفت توی قوطی و گفت " هرچقدر بخواید صبر میکنم" و من نتیجه گرفتم احوالات بعضی ها را نمیشود کرد توی قوطی و باید برای آنها از فن دیگری مثل "بخوابونم دهنش ؟ " استفاده کرد.



+ بهترین جان گفت "مردها وقتی عاشق می شوند یکمی چندش می شوند" !

76

اینطرف : دکتر چی گفت ؟

اونطرف :حجامت و بادکش و مالش و اینا



+ تمیز زد دکتره رو ترکوند :)))

75

 از دو حالت خارج نیستم یا خوابم یا دارم خمیازه میکشم :|


+ از بچگی یکی از آرزوهام این بود ک بشه ریاضی رو ب صورت افقی خوند :|


+ خاک تو سر دشمن :|

74

از معجزات درس روش های بهینه سازی همین بس ک استاد ابتدا فصل هفت یک کتاب را درس داد بعد رفتیم فصل دو بعد پریدیم فصل پنج بعد رفتیم فصل دو یک کتاب دیگر برگشتیم فصل شش کتاب اولی بعد رفتیم فصل سه یکمی هم از فصل هشت بعد رفتیم فصل دوازده یک کتاب دیگر ، الان هم دقیقن نمیدانیم کجا استیم. چ شده ؟