- میشه ته کاهو رو همینجوری خالی خالی بخوریم نریزیم تو سلاد ؟

+ آره،  مگ لذت های دنیا چن تان ک ما بخوایم خودمون رو ازش محروم کنیم ؟


من ماتیک قرمز نزده بودم ، براش خنده ی دلبر و عشوه خرکی هم نیومدم ، فقط ی بار ک تنها بودم و اونم نشسته بود ته کانکس بوفه، دلم نخواس بش بگم اقا میشه لدفن .. ب جاش گفتم فامیل شما چیه ؟ دفه بعدی ک بش گفتم اقای فرح بش میشه لدفن.. خوشال شد، هرچند اینقد ب فروشنده پیر و  گنداخلاق بوفه مشهور بود ک نخواد خوشالیش رو نشون بده، ولی ادما وقتی خوشال میشن گوشه چشمشون جم میشه مخصوصن اونایی ک دلشون میخواد خوشالیشون رو کسی نبینه، ب هرحال ب حاشیه نریم من نمیخواستم باش دوست بشم یا هرچی  ولی صدا کردنش ب فامیلیش شبیه این بود ک بش هویت داده باشی ، اینجوری دیگ ی رباتی نبود ک فقط از تو قفسه ها کیک و بیسکوییت بیاره اونم با من دوستی خاصی ب هم نزد،  ولی مث بقیه الکی خریدم رو لفت نداد یا خودش رو نزد ب نشنیدن یا بقیه پولم رو عوضی نداد ک بیخودی علافم کنه، فقط هروقت منو ته صف دید گف چی میخوای منم گفتم اقای فرح بخش لدفن .. اونم گوشه ی چشمش جمع شد. دوستیم با میوه فروش سر کوچه هم دست من نبود یا با رحیم اقای بغال یا اون پسره ک سبزی میفروشه من زیاد تمایلی ندارم با ادمایی ک نمیشناسم ولی هر روز میبینم ارتباط برقرار کنم. میوه فروش سر کوچه کرمانشاهیه اینو ی بار خودش اعتراف کرد اینجوری ک برای سه شب متوالی مجبور شدم رمز کارتم رو براش تکرار کنم، اونم گفت چرا اینقد صدای من نازکه خانومش وقتی حرف میزنه انگار ی مرد داره حرف میزنه دیقن همینجا بود ک گفت کرمانشاهین منم خجالت کشیدم ولی بعدش فهمیدم اگ بخوام از خودم ی صدای کلفت تر تولید کنم شبیه خروس میشه و احتمالا میتونه تو خندوندن میوه فروش سر کوچه نقش ب سزایی داشته باشه، بعدش باهام دوست شد یا حداقل وانمود کرد ما دیگ همو میشناسیم بعد عید ک رفتم مغازش گفت قدمت مبارک باشه من هرچی فکر کردم نفمیدم وقتی ب ادم همچی جمله ای میگن دیقن باید چی جواب بده برا همینم فقط مث احمقا لبخند زدم. با بقیشونم همینجوری شد دیگ حوصله ندارم توضیح بدم من پست بلند نمینویسم بلدم ولی حوصلش رو ندارم. حالا این همه ب هم بافتم ک ی چیزی بت بگم فرزندم ارتباط داشتن با ادمای دیگه ابعاد دنیای تو رو تغییر نمیده، گول نخور. هر ادمی برا خودش ی دنیایی داره هرچی ارتباط هات رو بیشتر کنی دنیات بزرگتر نمیشه فقط  با دنیای بقیه قاطی میشه مث اینه ک وقتی میخوای در خونه رو ببندی و خودت باشی ی جفت پا لای در گیر کرده باشه یا وقتی میخوای ی صب تا شب پخش باشی رو تختت یکی دیگ هم نشسته باشه اون رو زل زده باشه درست وسط چشات. باور کن،  اینجوری خیلی بهتره هرجا هستی باش ولی گم باش، گم بودن ارامش میاره.



خرید نون تازه ، خرید پنیر از اون لبنیاتی ک ب خونه نزدیک نیس و نمیشه تو روزای کاری رف سراغش، اماده کردن پنج جفت جوراب و پنش تا روسروی تمیز برای طول هفته، پختن نهار فردا، خرید تره بار، ضدعفونی کردن ظرفای غذا، نجات دادن ابروها از وضیت کتلتی :| ، گردگیری ، مرتب کردن خونه و سایر کارای روتین اخر هفته ای بلخره تموم شده و جمه داره ب جاهای خوب خوبش میرسه، لم دادن.. تخمه ..چایی.. ی فیلم جدید.. پیاده روی تو هوای بهاری..هرچی تو بخوای جانم.. هاهاها سعیده خوشاله 

 


میدونی چرا ادما اینقدر رنج میکشند ؟ چون ته وجودشون میدونن نقطه صفر و صد کجاست، وقتی خوشالن وقتی خیلی خوشالن میفن خوشحالیشون تا صد خیلی فاصله داره حتی وقتی هم خیلی ناراحتن  و ارزو میکنن همه چی تموم بشه میدونن ناراحتیشون نمیتونه همه چی رو براشون تموم کنه چون با صفر فاصله داره خیلی هم داره. 

لابد صفر و صد ی جایی هست چون ادم میفهمدش ولی مطمن باش این جا نیست. " نقص از لوازم مادست "


از رسته مرض های جدیدی هم ک بش دچار شدم اینه ک فکر میکنم اگ دو ثانیه بیکار باشم ی چیزی ب کائنات بدهکارم :| 

از رسته امراض قدیمی هم ک ب حمدلله شفا پیدا کرده اینه ک من دیگ حوصلم سر نمیره، اینو امسال عید فمیدم، دیقن وقتی ی نفر بم گف حوصلش سر رفته ولی من هرچی سعی کردم یادم بیاد اخرین باری ک حوصلم سر رفته کی بوده، چیزی ب نظرم نرسید . 


ی روز ک داشتم گیر کردنم تو مثلث تخت خواب حموم شرکت رو برای سرهنگ توضیح میدادم و ب زعم خودم نوع جدیدی از بدبختی ب نظر میرسید، گفت خوش ب حالت تو الان ی جزیره داری. من هر روز ب این توصیف خوشمزه فک میکنم.


امیدوارم اینکه من هر شب خواب استاد راهنمام رو میبینم ارتباطی با مقاله ی نوشته نشده ام نداشته باشه :|


بچه ها شبیه پدر و مادرشون میشن اگ اونا رو دچار تضاد نکنیم. مثلن من هیچ وقت نفمیدم چرا باید شبیه ادمای مذهبی باشم ولی اگر با شوهر عمه ی بابا دست ندم زشته؟ 

 

بیایین آدم محترمی باشیم و وقتی کسی تمایلی برای روبوسی نداره ب زور نکشیمش سمت خودمون :| 


آخرین چیزی ک فکر میکردم تو دنیا برام اتفاق بیفته این بود ک با داماد محترمه همزمان بدوییم سمت دسشویی و در حالی ک من لای در گیر کردم استین شخص مذکور ب دستگیره جر بخوره . هرچند من از اولشم میدونسم شوهر خواهر داشتن خوب نیست.

 

آدمی ک پا نداره حالش خیلی بهتر از آدمیه ک پا داره ولی نمیتونه باش راه بره .