یه توصیه دوستانه. هیچ وقت لایو ایمجین درگونز رو گوش ندید. 


مثلن من فکر میکنم اگر حرف نزنم اتفاقای بدی که ازشون میترسم نمیفتن. ولی خیلی منتظر امروز بودم. امیدوارم یه جوری پیش بره که بتونم حرف بزنم ..

ولی یه حس خوبی به زندگی الانم ندارم. خیلی خطی عه . درس میخونی. تلاش میکنی. کار پیدا میکنی. پارتنر مناسبت رو پیدا میکنی . تو کارت پیش رفت میکنی. با بالا پایینای زندگی روبرو میشی. هی برای آینده برنامه میریزی. روزا میگذرن تکراری پشت هم .. 
من به آلما تو انیمیشن undone خیلی شبیهم . کاش قدرتی که برای ارتباط با زمان به دست میاره رو من هم داشتم.
 

امروز برای اولین بار بدون حضور مدیر فنی با بچه های تیم رفتم جلسه. یه نفر تو تیم هست که سابقه ش از من بیشتره برای همین گاهی حس میکنم دید خوبی به چیدمان نداره ولی چون دیدش از پروژه نسبت به من کمتره تا حدی با حضور من بالای سرش کنار اومده. 
هیچ ایده ای نداشتم که چی پیش میاد. سعی کردم راحت صحبت کنم و نشون بدم که گاردی ندارم نمیدونم تا چه حد موفق بودم.

کلی ایده دارم. تجربه ی جدیدیه. شاید خوب باشه شایدم نه. آدم تا امتحان نکنه که نمیتونه بفهمه.

برای اینکه من رو آروم کنه خوابیده بود کنارم گفت چشمات رو ببند فکر کن با هم تو یه برکه ی آرومیم. بهش گفتم میشه پاشی کولر رو روشن کنی؟؟ 
گفت وسط برکه کولر از کجا بیارم من ؟؟
هیچ وقت به مردا اعتماد نکنید :|



دیروز یکی از دوستام بهم گفت تو به طرز مغرورانه ای بی اعتنایی ! به نظر من ولی، جاج کردن درونگراها رو متوقف کنید 

یکی ازم پرسید چند ساله مستقل زندگی میکنم ؟؟ حساب کردم شد نه سال. اگر اون نیومده بود میشد تقریبا یه دهه از زندگیم ! 


من حتی وقتی تلاش میکنم تندتند صحبت نکنمم بازم تند تند صحبت میکنم. اصلن انگاری سرعتش رو از یه حدی نمیتونم بیارم پایین تر :/ 


بزرگترین دستاوردی که تا حالا کرونا برای من داشته اینه : یاد گرفتم مدیریت کنم همیشه یه دست تمیز برای خودم نگه دارم که ویروس بهش نچسبیده باشه. حتی تو سرویس بهداشتی شرکت !

 

این روزا دارم تیم لید شدن رو تست میکنم. هرچند الان خیلی از قبل بهترم. الان میتونم با همه جور ادمی یه رابطه سطحی رضایت بخش برقرار کنم. الان کمتر تو خودمم. الان بیشتر صحبت میکنم. ولی همه ی اینا به انتخاب خودمه. مسئولیتی پشتش نیست. من دلم میخواد لیدر باشم؟ حوصله حرف زدن طولانی مدت با آدما رو دارم ؟؟ 
هر روز یه عالمه از این سوالا از خودم میپرسم جواب همشون هم هنوز نمیدونمه ! 


از وقتی خواهرزاده م به دنیا اومده بیشتر به این نتیجه رسیدم که کاش هیچ وقت تصمیم نگیرم بچه دار بشم. من خیلی خیلی خیلی دوستش دارم و این واقعا جمله ی دردناکیه.