"انتظار" با اختلاف بدترین حس دنیاست . 


فکر میکردم ی دنیای عظیمی این بیرونه و من چقد کوچیک و ساده و سر راستم ، فهمیدم ک یه دنیای کوچیکی این بیرونه و درون من چقد عظیم و شگفت و بی انتهاست . 

ب نظر میرسید من ی خونه دارم و  یه ساعتایی از روز رو تو محل کارم میگذرونم الان کاملا قضیه برعکس شده . 

فکر میکردم ک ... فهمیدم ک ... این جای خالی ها رو میتونم با کلی جمله ی دیگ پر کنم  تهش اینه ، خیلی چیزا تغییر کرده هرچند سخت هرچند خیلی سخت ! ولی همش خوبه .