عکس خوبه ک باشه، البته اگ یهویی باشه یکی باشه و فقط جنبه ی یادگاری داشته باشه.

امروز جلسه دفاعیه بود ما یک ساعت ی لنگه پا ایستاده بودیم تا با اسلاید یک تا چهل ارائه دهنده در لوکیشن های ایستاده، نشسته و بغل دوستانه! عکس بندازیم. ضمن اینکه قیافه من تو همه عکسا شبیه اسمایلی عزیزم ایشالا اون گوشی کوفتیت بترکه ، بود :|


من هشت صبح بیدار میشدم، روزی دوازده ساعت کار مفید میکردم، برای اینکه روزی دوازده ساعت کار مفید کنی با حذف تایم نیازای روتین مثل غذا خوردن، باید یک ساعت و نیم پیوسته کار کنی و بینش بیس دیقه علافی و همین جوری تا ده شب ادامه بدی. من کلی از خودم راضی بودم  کلی از این نظم فوق العاده ای ک برا خودم ساخته بودم راضی بودم. 

من وسطای کارشناسیم یدفه بیخیال همه چی شدم اون بخش ماتحت فراخ، وجودم سر کشید، هر موقه گشنم شد غذا خوردم، هر موقه خوابم اومد خوابیدم، هرموقه حسش اومد کار کردم، هیچ نظم خاصی تو هیچ جای زندگیم نبود. نتیجه اش چی شد؟ معدلم همچنان بالای هیفده بود، زبانم به اندازه قبل پیش رفت کرد، ب طور خلاصه بخوام بگم همه چی سیر طبیعی خودش رو طی کرد،ناامیدی من دیقن از همینجا شروع شد ک با کار کم و عشق و حال زیاد همون نتیجه ای رو گرفتم ک با کار زیاد و عشق و حال کم میگرفتم. 

ایمان بیار ب اون جمله ی معروف معلم حسابان ک  میگفت " کار ب اندازه زمانی ک در اختیار دارید ب طول می انجامد " !


آب پز گشتگانیم ای باد شرطه برخیز .. جون مادرت برخیز :|

برگ درختا داره زرد میشه ولی ما هنوز داریم از گرما خفه میشیم، ی جایی از کد پاییز امسال اشتباه شده، ب نظرم وقتشه خدا ب فرشته ی تنظیم حرارت زمین ی گوش مالی اساسی بده.


احمق نباش، وقتی بچه ای و زورت نمیرسه هر بلایی سرت بیاد تقصیر خودت نیست، ولی وقتی ی آدم بالغ میشی هر بلایی سرت بیاد تقصیر خودته حتی اگ بگی زورم نمیرسید، اینم تقصیر خودته.


استاد مخابرات میگفت نرخ سمبل با نرخ اطلاعات فرق میکنه، اینطوری ک ممکنه ی سمبل حاوی هیچ اطلاعاتی نباشه، بعد من تو جزوم نوشته بودم مثل وروره جادو، کیلو کیلو سمبل میفرسه بدون اطلاعات، هیچ وقت فکر نمیکردم با مثال عینی همچی چیزی رو ب رو بشم، تمایل عجیبی دارم ک یه بار شخص مورد نظر رو بی هوا بذارم لای در .


فرقی نمیکنه چن تا مغرور باشی فرقی نمیکنه چقد آدم گریه نکنی باشی!  دخترونه های محترم سر و کلشون پیدا میشه و اشک آدمو کانهو ابر بهار سرازیر میکنه همینجوری بی دلیل روزی سه مرتبه. در اینجور مواقع من جدن احساس حماقت میکنم ولی تاثیری تو اصل ماجرا نداره ب هرحال، پام میره تو گل گریه میکنم، ظرفام نشستست گریه میکنم، موس ام مونده دست سارا گریه میکنم، کلن دارم گریه میکنم :| صرف اینکه ی خورده از احساس حماقتم کم بشه علیرضا قربانی داره تو گوشم داد میزنه همه خفتند و من دل شده را خواب نبرد و قاعدتا منم دارم همراه باهاش زمزمه که نه گریه میکنم. ای خااااک :|


حس الانم شبیه کسی ک داره وسط آتیش میرقصه. 

وسط آتیش رقصیدن چه حسی داره؟ فوق العادست.