من هشت صبح بیدار میشدم، روزی دوازده ساعت کار مفید میکردم، برای اینکه روزی دوازده ساعت کار مفید کنی با حذف تایم نیازای روتین مثل غذا خوردن، باید یک ساعت و نیم پیوسته کار کنی و بینش بیس دیقه علافی و همین جوری تا ده شب ادامه بدی. من کلی از خودم راضی بودم  کلی از این نظم فوق العاده ای ک برا خودم ساخته بودم راضی بودم. 

من وسطای کارشناسیم یدفه بیخیال همه چی شدم اون بخش ماتحت فراخ، وجودم سر کشید، هر موقه گشنم شد غذا خوردم، هر موقه خوابم اومد خوابیدم، هرموقه حسش اومد کار کردم، هیچ نظم خاصی تو هیچ جای زندگیم نبود. نتیجه اش چی شد؟ معدلم همچنان بالای هیفده بود، زبانم به اندازه قبل پیش رفت کرد، ب طور خلاصه بخوام بگم همه چی سیر طبیعی خودش رو طی کرد،ناامیدی من دیقن از همینجا شروع شد ک با کار کم و عشق و حال زیاد همون نتیجه ای رو گرفتم ک با کار زیاد و عشق و حال کم میگرفتم. 

ایمان بیار ب اون جمله ی معروف معلم حسابان ک  میگفت " کار ب اندازه زمانی ک در اختیار دارید ب طول می انجامد " !


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد