171

 برای 169 فرموده اند : 


"بله 

در پاسخ به پست آخر باید عرض کنم که درختان دو نوع هستند. بالا رونده و پایین رونده 

تا زمانی که از یک ور دیوار بالا میروند بالارونده هستند و وقتی که از آن یکی ور دیوار سقوط می کنند پایین رونده می شوند

واقن واست متاسفم با این اطلاعات ناقصت، گفتی استعداد درخشان بودی، هاا؟؟"


گفتی رتبه ارشدت چند بود ؟ :))


170

یک جوری درس بدهید ک وقتی آدم به جزوه ی گرامیتان مراجعه کرد حس  ناب بز بودن بهش دست ندهد. باشد ک رستگار شوید. 


169

در حال پیاده روی با دونه برف 

- وااای سعیده چقد این کوچه ه قشنگه :) من اینقد خوشم میاد از این درختا.

کدوم درختا ؟

- از همینا ک این خونه ه داره.  این درختا ک از دیوار میرن بالا.

درختی داریم ک از دیوار بیاد پایین ؟!

- هان ؟!


درختی داریم ک از دیوار بیاد پایین ؟! من از شما می پرسم :|



168

وقت هایی هست ک باید سکوت کرد. مثل وقتی کنار  آب نشسته ای مثل وقتی میروی یک جای بلند مثل وقتی وسط یک عالمه درخت سبز و تنومندی. یکی از رویاهایم همیشه  این بوده ،  کسی ک  همراه من است در این جور مواقع سکوت کند. من الان بیست و سه سالم تمام شده و دیگر مطمئن شده ام این رویا همیشه رویا می ماند. 

167

قبل از حرف زدن باید فکر کرد. نه به عمق و سطح حرف نه به خوب یا بد بودنش  باید ب یک چیز خیلی مهمتر فکر کرد به " جنبه ی طرف مقابل ".

166

گرما هم اگر شعور داشت مثل سرما وقتی در و پنجره را می بستیم تو نمی آمد. بی شعور بی شخصیت :|

165

روی در آزمایشگاه بزرگ نوشته "آزمایشگاه مخابرات بی سیم پهن باند و پردازش سیگنال های دیجیتال" ولی من و دونه برف تنها کاری ک آنجا انجام نمی دهیم "مخابرات بی سیم پهن باند و پردازش سیگنال های دیجیتال" است. 

164

بابا تاکید کرده بود " تک صندلی ک راحت باشی" تک صندلی نبود، ب هر دلیلی ک مهم نیست. توی اتوبوس کوله ام را گذاشتم روی زمین بین خودم و صندلی کناری. وسط های  راه دیدم  یک عدد پای بدون کفش به سایز تقریبا 41 روی کوله ام جا خوش کرده. اول تعجب کردم کسی ک نشسته بود کنار دستم پیر نبود. اصلن پیر نبود ! یکمی نگاه کردم ب پای مبارک دیدم بی خیال کوله ام نمی شود با رعایت جوانب ادب پرسیدم : " کوله من بدجاییه مث اینکه. شما اذیتید خانوم؟" گفت " نه نه اتفاقن خیلی هم جاش خوبه!" سرم را آوردم بالا و نگاهش کردم تا ببینم  " با پدیده ای ب اسم پشت دست آشنایی دارد یا نه " خدا رو شکر آشنایی داشت. کوله من نجات یافت. اعصابم هم.


با فرهنگ باشیم :|


163

برای این شب ها.

کلمات جادو میکنند ولی نه همیشه. حرف هایی هستند که احساسات آدم ها را نشانه می روند و حرف هایی هستند که منطق را. حالت اول مخاطب پسند تر است سریع تر درک می شود و آدم ها خیلی سریع تر ب آن واکنش نشان می دهند مزیت دیگرش این است ک سطح سواد خاصی نمی طلبد با تحریک احساسات می توان تعداد زیادی از آدم ها را تحت تاثیر قرار داد. خب تا اینجا همه چیز خوب است ولی اشکال دقیقن توی این نقطه است "زودگذر بودن" این روش. برای فهماندن چیزی ب ادم ها سطحی ترین روش جو گیر کردن آن ها با تحریک احساساتشان است. چقدر این حرف ها را می شنویم ؟ حرف هایی ک منطقی پشت آن ها نیست و یا برعکس منطق خیلی قوی دارد که بیان نمیشود. و چرا بیان نمی شود ؟ چون ب کار گیری عقل و منطق باعث طرح سوال است و سوال پرسیدن پسندیده نیست. این را من زمانی فهمیدم ک جواب خیلی از سوال هایم این بود " استغفرولا ". حرف های منطقی خشکند زمختند عامه پسند نیستند مخاطب کمتری دارند سخنران را ب چالش میکشند ولی "زودگذر" نیستند. حربه ی روش تحریک احساسات همیشه خوب عمل کرده است این حربه به آدم ها القا میکند " تحت تاثیر حرفای من قرار نگرفتی ؟ ب این دلیله ک آدم خوبی نیستی. برو ببین کجا کج رفتی. ی نگا ب دور و برت بنداز. ی عده ی زیادی دارند ب من واکنش نشون میدن و تو بینشون تنهایی. پس مشکل از توئه ". شاید ترکیبی از این ها بهتر باشد. چاشنی احساس برای تاثیرگذاری حرف و چاشنی منطق برای تثبیت آن. شاید راهی بهتر از ب گریه انداختن آدم ها هم وجود داشته باشد راهی مثل "به فکر وا داشتن آنها "

162

از پیغام ها :

من به ته صدای تو فک کردم... 

بهم حس امید و یه عالمه هیجان و آرزو میده...


+ شما برنده ی یک دستگاه مااااچ از سیستم ماچینگ خوانندگان فینگیل شده اید.

161

توی چشماش ستاره داشت من خودم دیدم :) ولی من ی چیزی رو گم کرده بودم . ی چیز بزرگ. غصه ام شد :(

160

از بین حواس پنجگانه حس شنوایی و بویایی تو من بُلد شده. بیشترین چیزی ک از آدم ها توی ذهن من می مونه صدای  اوناست و بوی عطرشون. ته صدای آدم ها همیشه ی چیزی هست. تا حالا به ته صدای کسی دقت کردید ؟

ته صدای بهترین جان یکجور معصومیت کودکانه هست.

ته صدای دونه برف یک حس مظلومانه 

ته صدای دارک چاکلت اطمینان، ته صداش به آدم میگه تا من هستم از هیچی نترس.

ته صدای نیکولا یک مهربانی خاص و یکمی نشاط 

ته صدای سرندی پیتی یک هیجان خوب با یکمی استرس

تا حالا ب ته صدای کسی دقت کردید ؟ 

159

هیچ کسی نیست ک در بیشه ی عشق قهرمانان را بیدار کند ؟ ینی واقعن نیس ؟ من ب خوابم ادامه بدم ؟ 

158

زیادی تاریک بود من سرم را کرده بودم توی کتاب و داشتم کیس جدید درمانی یالوم را میخواندم هفت درس پیشرفته در درمان سوگ. بچه ها سرشان را کرده بودند توی لپ تاپ و کاغذ و برگه هایشان، برای ارائه آماده میشدند. استاد با دقت به کسی ک پای تخته بود گوش میداد. یک ساعت از شروع ارائه ها گذشته بود ک خیلی خجسته طور آمد توی اتاق پروژه. نوبتش ک رسید رفت بالا و گفت "من وقت نکردم اسلاید درست کنم ." من حس کردم الگوی خودم توی زندگی را پیدا کرده ام توی اتاق پروژه سر یک ارائه ی چرت. کی باورش می شد ؟

157

چند وقت پیش عمه مامان مرد. مامان وقتی از مراسم تشییع جنازه آمده بود خانه گفت یکی از والیبالیست ها هم آنجا بوده و میشود نمیدانم کیه که کیه عمه خانم. دیشب در حین پخش والیبال:

- "مامان کدوم اینا تو ختم عمه بودن ؟"

خانوم مادر در حالی ک ایستاده جلوی تلویزیون و قیافه والیبالیست ها را با دقت از نظر میگذراند : "  نمیدونم اون موقه کت شلوار تنش بود الان شورت پوشیده . معلوم نمیشه ک اینجوری ".

 :| 


156

برای حل مسئله های بزرگ در مهندسی اول آن را تبدیل می کنند به چند زیر مسئله و بعد شروع میکنند ب حل کردنش به صورت بهینه. ولی نکته این است که حل بهینه ی زیر مسئله های یک مساله لزوما منجر به حل بهینه ی آن مسئله نخواهد شد. در حقیقت این شرح حال مهندسی من و نیکولاست! 


155

هیچ آدمی مستقل از گذشته اش نیست. گذشته همیشه پلی میزند ب آینده. من این را قبول دارم. ولی همیشه لازم نیست ک آدم از این پل رد شود. گاهی آدم باید چشم هایش را ببندد و بپرد پایین. 


154

مثل پادشاه با درایتی که، سرباز ندارد.