163

برای این شب ها.

کلمات جادو میکنند ولی نه همیشه. حرف هایی هستند که احساسات آدم ها را نشانه می روند و حرف هایی هستند که منطق را. حالت اول مخاطب پسند تر است سریع تر درک می شود و آدم ها خیلی سریع تر ب آن واکنش نشان می دهند مزیت دیگرش این است ک سطح سواد خاصی نمی طلبد با تحریک احساسات می توان تعداد زیادی از آدم ها را تحت تاثیر قرار داد. خب تا اینجا همه چیز خوب است ولی اشکال دقیقن توی این نقطه است "زودگذر بودن" این روش. برای فهماندن چیزی ب ادم ها سطحی ترین روش جو گیر کردن آن ها با تحریک احساساتشان است. چقدر این حرف ها را می شنویم ؟ حرف هایی ک منطقی پشت آن ها نیست و یا برعکس منطق خیلی قوی دارد که بیان نمیشود. و چرا بیان نمی شود ؟ چون ب کار گیری عقل و منطق باعث طرح سوال است و سوال پرسیدن پسندیده نیست. این را من زمانی فهمیدم ک جواب خیلی از سوال هایم این بود " استغفرولا ". حرف های منطقی خشکند زمختند عامه پسند نیستند مخاطب کمتری دارند سخنران را ب چالش میکشند ولی "زودگذر" نیستند. حربه ی روش تحریک احساسات همیشه خوب عمل کرده است این حربه به آدم ها القا میکند " تحت تاثیر حرفای من قرار نگرفتی ؟ ب این دلیله ک آدم خوبی نیستی. برو ببین کجا کج رفتی. ی نگا ب دور و برت بنداز. ی عده ی زیادی دارند ب من واکنش نشون میدن و تو بینشون تنهایی. پس مشکل از توئه ". شاید ترکیبی از این ها بهتر باشد. چاشنی احساس برای تاثیرگذاری حرف و چاشنی منطق برای تثبیت آن. شاید راهی بهتر از ب گریه انداختن آدم ها هم وجود داشته باشد راهی مثل "به فکر وا داشتن آنها "