تا وقتی با اون اشنا نشده بودم یه کارمند ساده بودم که هر روز صبح با امیدها و ارزوهای دنیای خودش میومد سرکار و تلاش میکرد. ولی از وقتی باهاش اشنا شدم از وقتی راجع به آدمای اینجا باهام حرف میزنه، از سیستمشون برام میگه دنیام عوض شده. احساس میکنم دارم خشم و فشار زیادی رو تحمل میکنم که کاری هم براش از دستم برنمیاد. بعضی وقتا ندونستن آرامشه. بعضی وقتا ندونستن خیلی خیلی خیلی بهتر از دونستنه. 


راستش رو بخوای چیزی که من یاد گرفتم این نیست که میشه تغییری ایجاد کرد. چیزی که یاد گرفتم اینه ، اگر میخوای تو بازی بمونی باید قوانین بازی رو بلد باشی. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد