زنان کوچک تموم شد. البته مثل فیلم ها اصغر فرهادی. نویسنده ولی تهش گفته بود اگر خوانندگان عزیزم استقبال کنن ادامه خواهد داشت و حقیقتا اف بر شما خوانندگان عزیزش که اونطور که باید حق مطلب رو ادا نکردید. 

خب امروز همون روزیه که بهتره هیچ کدوم از خبرها رو نگاه نکنی سعیده خانوم . 

جهاد با نفسی که این روزا برای خرید نکردن میکنم ستودنیه. 


فیدیبو میگه من پنجاه و نه درصد از کتابم رو خوندم و تا اینجا همچنان مادر خانواده شخصیت تحسین برانگیزی داره . 


اینکه این روزا آسون نیستند دلیلش این روزا نیست دلیلش باگ های منه که هربار پیداشون کردم فرستادم تو بک لاگ . 


دلم یه عاشقانه ی کلاسیک میخواست  "زنان کوچک" بدون شک انتخاب خوبی بود. 


دیشب خواب دیدم رفتم آلمان. بیشتر همکلاسی های دانشگاهم اونجا بودن. اپلای و ادامه تحصیل. من نمیدونم چرا اونجا بودم !  کلی کار نکرده تو خواب جلوم رژه میرفت. کلی آرزوی زندگی نکرده. واقعن حس مزخرفی داشت. 

 

فقط باید جرات داشته باشی دستت رو بذاری رو مرکز درد و فشار بدی. بعدش دردش کمتر میشه. چون نهایتش رو به میل خودت تجربه کردی.


امروز یه بخش هاییی از زندگی پرنسس دیانا رو میخوندم. پیغامی جز اینکه "تو میتونی ویترین خیلی قشنگی داشته باشی ولی در حقیقت گند زده باشی به زندگیت" نداشت. 


اون آلارمی که صبح ها از خواب بیدارم میکنه یه پیغام روشه "پاشو برو سرکار". هدفم از گذاشتن  پیغامه این بوده که  هم برای سوال احمقانه چرا باید از خواب پاشم جواب داشته باشم هم یه چیزی در دسترسم باشه که بتونم تا دلم میخواد بهش فحش بدم .


نشستیم لب دریاچه میپرسه به چی فکر میکنی ؟

میگم زندگی

میگه یعنی من ؟

میگم نه زندگی !

میگه یعنی به خودت ؟؟

میگم نه به زندگی.

میگه پول و اینا ؟؟؟

من :|

میگه خب تیتروار بگو یعنی چی به زندگی فکر میکنم.

میگم الان دیگه دارم به مرگ فکرمیکنم بی خیال شو :)))



واقعن اینکه میگن تفاوت نسل ها از ده سال به سه سال رسیده حرف خیلی درستیه. بغل دستیم دو هفته س با دوس پسرش قهره. همدیگه رو از همه جا بلاک کردن. الان با ذوق میگفت تو بازی برام استیکر و پول فرستاده بتونم تجهیزات بخرم میخواد آشتی کنه . حتی یه کلمه از حرفاش رو هم نفهمیدم ! 


یکی از همکلاسی های دبیرستانم که من فقط اسمش رو یادمه تو اینستا بهم پیام داد. با فرض اینکه اصفهان زندگی میکنه خیلی نایس و مهربون باهاش معاشرت کردم و در نهایت طی یک حرکت خیلی جوگیرانه بهش گفتم اومدی تهران ببینمت. خب بله درست حدس زدید. گفت من تهران زندگی میکنم همینجا بغل گوشت.

من الان واقعا دلم سیگار میخواد. کاش دیگه هیچ وقت مهربون نشم ، اجازه بدم همون وحشی درونم ارتباط مناسب رو با ادم ها برقرار کنه.

من خیلی ترسیده بودم. نه از جراحی نه از گرفتاری های بعدش. اینقدر ترسیده بودم که حتی جرات نداشتم یه نگاه به خودم بندازم ببینم چی اینقدر من رو میترسونه. وقتی به هوش اومدم ممتد اسم اون رو صدا کردم. پرستار ازم پرسید اینی که اینقدر اسمش رو صدا میکنی کیه؟؟
فانتزی ها با واقعیت خیلی فرق میکنند. بند هام زیاد شدن انگار. حس میکنم دست و پام رو بستن. من برای ادمایی که دوستشون دارم هزار برابر بیشتر از خودم میترسم. دوست داشتن هر آدمی یه وزنه ای میشه رو دوش من. شایدم برای همین همیشه دنیام اینقدر کوچیک بوده ..
 

 

فکر میکنی اگر روزای سخت تموم شن اگر این اتفاق بد رو پشت سر بذاری درست میشه خوب میشه حالت. ولی یادت میره تو یه ادم دیگه شدی. اون حرفا که شنیدی اون صحنه هایی که دیدی تموم نمیشن. 


یه توصیه دوستانه. هیچ وقت لایو ایمجین درگونز رو گوش ندید. 


مثلن من فکر میکنم اگر حرف نزنم اتفاقای بدی که ازشون میترسم نمیفتن. ولی خیلی منتظر امروز بودم. امیدوارم یه جوری پیش بره که بتونم حرف بزنم ..

ولی یه حس خوبی به زندگی الانم ندارم. خیلی خطی عه . درس میخونی. تلاش میکنی. کار پیدا میکنی. پارتنر مناسبت رو پیدا میکنی . تو کارت پیش رفت میکنی. با بالا پایینای زندگی روبرو میشی. هی برای آینده برنامه میریزی. روزا میگذرن تکراری پشت هم .. 
من به آلما تو انیمیشن undone خیلی شبیهم . کاش قدرتی که برای ارتباط با زمان به دست میاره رو من هم داشتم.
 

امروز برای اولین بار بدون حضور مدیر فنی با بچه های تیم رفتم جلسه. یه نفر تو تیم هست که سابقه ش از من بیشتره برای همین گاهی حس میکنم دید خوبی به چیدمان نداره ولی چون دیدش از پروژه نسبت به من کمتره تا حدی با حضور من بالای سرش کنار اومده. 
هیچ ایده ای نداشتم که چی پیش میاد. سعی کردم راحت صحبت کنم و نشون بدم که گاردی ندارم نمیدونم تا چه حد موفق بودم.

کلی ایده دارم. تجربه ی جدیدیه. شاید خوب باشه شایدم نه. آدم تا امتحان نکنه که نمیتونه بفهمه.

برای اینکه من رو آروم کنه خوابیده بود کنارم گفت چشمات رو ببند فکر کن با هم تو یه برکه ی آرومیم. بهش گفتم میشه پاشی کولر رو روشن کنی؟؟ 
گفت وسط برکه کولر از کجا بیارم من ؟؟
هیچ وقت به مردا اعتماد نکنید :|