چنین گفت استاد فرآیند : " توی این دانشگاه سه تا چیز به هم هیچ ربطی نداره درسی ک استاد میده سوالایی ک تو امتحان میاد و نمره ای ک دانشجو میگیره "
+ هرچند زبان از بیان حجم حماسه ای ک من تو امتحان فرآیندم آفریدم قاصره ولی خلاصه اش اینه که استاد سوالایی رو داده بود ک من تا حالا ندیده بودم منم براش جوابایی رو نوشتم ک اون تا حالا ندیده اونم پایان ترم ی نمره ای ب من میده ک تا حالا نگرفتم چ فرآیند غم انگیزی :(
موسیقی هایی ک در آن ها ب جای سر و صدا ! صدای خواننده شنیده می شود و از قضای اتفاق خواننده هم ب جای فریاد زدن ! با هنرمندی تمام از حنجره اش بهره برده و میخواند مورد تایید اینجانب ، شخصِ شخیصِ همایونی فینگیل است. مثل این
از صبح ساعت های نمیدانم چند زل زده بود به دیوار سفید رو ب روی تختش انگار ک قرار باشد چیز مهمی در آن کشف کند تیک تاک تیک تاک هیچ فکری توی سرش نبود هیچ چیز حسی شبیه پرت شدن وسط هیچ جا از آن حس های مبهمی ک فقط گاهی میتوان آن را تجربه کرد تیک تاک تیک تاک ساعت نه و نیم شب بلاخره از دیوار دل کند تیک تاک تیک تاک سرگیجه امانش را بریده بود اوضاع معدش در این جور مواقع هم که معرف حضورتان هست در گزارش های قبلی ام ب آن اشاره کرده ام. تیک تاک تیک تاک بعد کمی آسمان را نگاه کرد البته بهتراست بگویم سقف بالای سرش را بعد هم ب شما گفت : " تو همیشه ب جای تایید کردن من راه حل داری تو همیشه ب جای اینکه دقیقن کاری را ک من میخواهم انجام بدهی کاری را انجام میدهی ک بهترین است تو وقتی من حرف میزنم فقط ب من گوش نمیدهی تو همیشه حرف هایی برای گفتن داری لفظ همیشه فقط برای تو معنا دارد... یا رفیق من لا رفیق له "
گزارش روزانه ای از س ع ی د ه از طرف" فرشته ی نگهبانش"
مهر و موم شده برسد ب دست نور آسمان ها و زمین
- اگه سر دوراهی بین عقلت و قلبت قرار گرفتی قلبت رو انتخاب کن. عقلت همونیه ک قضاوت میکنه حکم صادر میکنه قصاص میکنه بعد وقتی ک همه چیز تموم شد به بیرحمانه ترین شکل ممکن سکوت میکنه.
+ اگه قلبم شکسته بود چی ؟
اولین باری ک اسم تبدیل فوریه ب گوشم خورد یاد رنگ صورتی افتادم. آن زمان فکر میکردم اگر بخواهم یک معادل فارسی برای اسم فوریه انتخاب کنم بهترین گزینه اسم نازنین کیوان است. البته ارادت خاص من نسبت به اسم فوریه تا قبل از ورود به دوره ارشدات بود. من در کلاس فرآیند با چیزی ب اسم فرآیند وینر-خین چین ! آشنا شدم . ب نظرم اسم آدم را فوریه یا نازنین کیوان بگذارند شرف دارد ب اینکه اسمش را بگذارند خین چین.
جدیدا فهمیده ام ک جزو فنچ های کلاس محسوب میشوم. راستش را بخواهید این موضوع شدیدا باعث خواب آلودگی من میشود من باید کمی بیشتر میخوابیدم. انسان میتواند ب جای قرار گرفتن در بین دهه شصتی هایی ک اصرار دارند دنیایشان با دهه هفتادی ها خیلی متفاوت است بیشتر بخوابد.
در زمان هایی دووووور برای مجازات شخصی ب دستور قاضی نیمی از بدنش را در آب جوش و نیم دیگر آن را در یخ قرار دادند مسئول اجرای حکم از شخص پرسید : " الآن چ احساسی داری ؟ "
آن شخص گفت : " ب طور متوسط هیچ احساسی ندارم ! "
معلم آمار دبیرستان این مثال را هنگام تدریس مبحث میانگین برای ما زد تا هیچ گاه مفهوم متوسط را از یاد نبریم. اینجانب ن تنها در این زمینه حسابی شیرفهم شده ام بلکه مدتی است به این درد مبتلا هم گشته ام " هر اتفاقی ک می افتد من ب طور متوسط هیچ احساسی ندارم "
+ : زیباترین حس سجده در این است ک تو در گوش زمین پچ پچ میکنی ولی صدایت را در آسمان می شنوند
++ : الحمد لله ب جمیع محامده ...
+کاش ب جای اینکه از تو بترسیم دوستت داشتیم.
ظرف ها را میشستم و یک صدایی هی از ته توهای وجودم ب من میگفت "مراقب باش لب پر نشن" بارها و بارها شده ک ظرف شسته باشم ولی هیچ وقت هیچ صدا یا تصویر و یا حتی ایما و اشاره ای در وجودم سبز نشده که ب من بگوید مراقب باش ! شاید چون تا الان توی خانه ای ک فقط برای خودم است ظرفهایی ک مال خودم است را نشسته بودم. به این فکر میکنم که هرچه جلوتر میروم تعلقاتم هم بیشتر میشود. این دردناک است خیلی دردناک و اینکه شش تا بشقاب چینی فکسنی هم بشوند جزو تعلقات یک انسان ن تنها دردناک است بلکه یک فاجعه محسوب میشود :|
اونطرف : به شوهرم گفتم برای تولدم چیزی نگیر من هیچی احتیاج ندارم .
اینطرف: ب نظر من تو ب درجاتی از عرفان رسیدی قدر خودتو بدون !
فرزندم لدفن برای اینکه ب خودت ثابت کنی آدم خیلی قدرتمند و خفنی هستی ب جنگ تن ب تن با نفست نرو وگرنه با مغز به زمین میخوری اگر میخواهی آدم حسابی بشوی تیشه به ریشه نفست بزن اصلن آنقدر ب آن بی محلی کن تا از تنهایی بمیرد.
ما در جایی زندگی میکنیم که فرقی نمیکند برای خرید جنسی n هزار تومان هزینه کنیم یا 1\n هزارتومان در هر صورت جنس مورد نظر در پاچه مان رفته !
+ از برکات کفش جدید احساس چلاقیدگی میکنم در ناحیه ی قوزک پا
ورودم ب خوابگاه جدید ب قدری باشکوه بود ک از همون شب ب صرافت یافتن منزل افتادم
+ منزل همایونی را تحویل گرفتیم هم امروز
امروز فارق(غ!)التحصیل شدم
+ حرف های بعضی ها عجیب میچسبد ! مثل وقتی که یک استاد خیلی بداخلاق و سخت گیر داور پایان نامه تان باشد و شما از او در بهترین حالت توقع داد و فریاد داشته باشید ولی در کمال ناباوری شما و تبدیل شدن قیافتان ب چیزی شبیه ه دو چشم استاد بگوید " ارائه تون عالی بود خانوم " و ه دو چشم تر بشوید وقتی بعد از جلسه دفاع شما را در لابی پیدا کند و بگوید " انشاا... در مراحل بعدی زندگیت موفق باشی "