یکی از جنایاتی ک بشر در حق خودش مرتکب شده بیان احساساتش با استفاده از کلماته. وقتی شروع میکنی تجربه های عمیق درونیت رو با کلمات توضیح دادن تنها اتفاقی ک میفته اینه یه تجربه ی عمیق و پرمعنا رو تبدیل میکنی به یه چیز احمقانه ی چیپ، هرچی هم بیشتر توضیح میدی بیشتر گندش درمیاد، برای همینه ک من از توضیح دادن خودم و احساسات درونیم متنفرم، برای همینه ک وقتی میخوام ی چیزی راج ب خودم ب تو بگم کلمه کم میارم، جمله های مقطع میگم و معمولا کل قواعد دستور زبان رو میریزم ب هم. بعد دونه برف ب من میگه چرا وقتی خوشالی یا ناراحتی حرف نمیزنی، نمیتونم براش توضیح بدم ک چقد این کار برای من سخته.

من عاشق لنی تو کتاب خداحافظ گری کوپر شدم، اون هم  مرتبا با این معضل دست و پنجه نرم میکنه و من خیلی خوب درکش میکنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد