امروز تو دور همی بچه های کارشناسی برای اولین بار جرات یا حقیقت بازی کردم. حقیقتا بازیه مزخرفی بود، اینکه حتی در قالب بازی ب یکی اجازه بدی راج ب خصوصی ترین مسائل زندگیت سوال بپرسه کار مزخرفیه. با این وجود فمیدم چیزایی ک برا من خیلی خصوصی بودند رو همه میدونن! اینو دیقن وقتی فهمیدم ک یکی ازم پرسید پیشنهادات و طرف پیشنهاد دهنده؟ و من رسما با چن تا اسم پرت جواب رو پیچوندم! بعد اون طرف ی جزئیاتی رو بم یادآوری کرد ک حتی خودمم یادم نبود، کاری ب آقای آبی ندارم ک مث زنای کوچه همه از همه چیش خبر داشتند، از استادم ولی توقع نداشتم در این حد آدم شلی باشه. دانشگاه مث دهکده میمونه هرچقدرم تو آدم بی صدایی باشی، بازم دیده میشی. یکی باید اینو ب من یادآوری میکرد.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد