+ دارم جمع میکنم برم.
- کجا ؟! چرا !؟
+ نمیدونم یه وری، میرم پیش مامانم اینا، خستمه نمیکشم باید برم یه وری.
- ساعت دو جلو در باش.
+ کار دارم! میگم دارم میرم !
- ساعت دو جلو در باش میریم شمال !
اینجوری شد ک من سر از شمال در آوردم، دلم میخواست، دریا جنگل، دلم میخواست دو روز هیچ کس باهام حرف نزنه، رفتم ی ساحل خلوت راه رفتم کلی، آتیش ساختم، اردک خوردم ! جنگل بغل کردم، حرف نزدم با هیچ کس، دیگ آخر سر کفرش در اومده میگ یعنی شوهر کنی هم میخوای اینجوری حرف نزنی؟ بش میگم ینی خودش نمیفمه ک لب ساحل و تو جنگل و تو ماشین حرف نمیزنن ؟ :))