296

ماجراهای روز مرد 1


+ همسر جان 

- جانم ؟

+ میگما ال سی من ی جشنواره گذاشته برا روز مرد که اگر دو تا پیرن ازش بخری سومیش رو مجانی بت میده.

- (همسر جان در حالی که چشماش از خوشحالی برق میزد) خب ؟

+ میگم بیا بریم یکی برا بابام برداریم یکی برا بابات مجانیه رو هم بدم ب تو. 


این بخشی از مکالمات خواهر من با همسرشه، حالا بگذریم که داماد چقد تو اون لحظه گناه داشت و قیافش چه شکلی شده بود، نکته مهم اینه که خواهر من این ایده خلاقانه اش رو با مامانم در میون گذاشت و چشمای مامانم هم ایضا برق زد و تا الان ک من دارم این پست رو اینجا مینویسم این ایده داره نفر به نفر و سینه ب سینه بین خانومای فامیل و دوست آشنا رد و بدل میشه، من پیش بینی میکنم وضع همین جور پیش بره بعد از روز مرد هرکدوم از آقایون فامیل که همو ببیند به جای سلام و احوال پرسی از هم میپرسند: شما چند تا ؟! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد