255

+نیکولا گفت فکر کن " فردا قراره بمیری". من بش فکر کردم اگر قرار باشه فردا بمیرم حسی ک دارم مثل نیکولا ناامیدی نیست حسی ک دارم حس رهاییه. رهایی از چی؟ از چیزایی ک دوستشون ندارم مثل اونایی ک شرایط یا دیگران برام انتخاب کردند همه همچین مواردی تو زندگیشون دارند و ناگزیرن بپذیرنش چون میخوان زندگی کنن! اینکه فردا بمیرم قراره ب من کمک کنه تو لحظه ی حال زندگی کنم؟ برای زندگی کردن تو لحظه حال راه های ساده تری هم وجود داره مثل بالغ شدن.


+میخواستم ک بذارم و برم شاید اگر الان دوسال پیش بود همین کار رو میکردم سعی میکردم بعضی از آدما رو از همه چیزایی ک ب من مربوطه تا بیشترین حد ممکن دور کنم مثل همین وب. ولی الان دوسال پیش نیست. خیلی شده ک من زمین بخورم خیلی شده ک فکر کنم نه این بار دیگ نمیتونم از جام بلند شم ولی بلند شدم ادامه دادم نه مثل ی آدم بی هدف من ادامه دادم حتی قوی تر از قبل. نمیدونستم باید چیکار کنم تنها چیزی ک ب ذهنم رسید این بود "من بلدم چ جوری باید دوباره بایستم" .