249

این هم اضافه میشه ب رویاهام، میدونم. دلم میخواست به جای اینکه هربار ک منو میبینه سرتا پامو برانداز کنه و اخماشو بکشه تو هم ، به جای اینکه تلاش کنه حالمو بگیره بفهمه من حق انتخاب داشتم همونطور ک اون داشت. منم میتونم بگم آره یا نه و ب خاطر اینکه من دانشجو ام و اون استاد این حق از من سلب نمیشه. شانس از این خجسته تر ک اتاقش تو همون سالنیه ک اتاق استاد مشاورم هست؟

امروز امتحان استاد مشاورم بود. امروز همه کمر همت بسته بودند از من دلخور باشند. هفته پیش ب استاد گفتم نمیتونم بیام رو اسکایپ بدون هیچ توضیح کم و زیادی ی هفته هم از خودم خبر ندادم.اخمو بود. حق داشت؟ نمیدونم.  اساسی سرما خوردم دو روزه حرف هم نمیتونم بزنم امیدوار بودم امروز از چشمای قرمز و قیافه بی حالم بفهمه نمیتونم توضیح ی هفته غیبتم رو بدم. خوش بختانه امیدم به واقعیت بدل شد!