216

 امروز دیر رسیدم سر کلاس. یعنی دلم خواست ک دیر برسم. ویدئو پروژکتور روشن بود برقا خاموش پنجره های نیمه باز با هوای نه چندان گرم. روی هم رفته میشه گفت همه ی شرایط ی کلاس ایده آل واسه منو داشت. نشستم ردیف آخر. اولش استاد داشت دقیقن راجع ب درس حرف میزد بچه ها تو صندلی هاشون پخش بودن بعد بحث رسید ب فیلترینگ مدیاهای معروف مثل تلگرام بچه ها کم کم نود درجه شدند من پخش بودم تو صندلیم. استاد تحلیل میکرد درآمد شرکت مخابرات چقدره و با اومدن مدیاها چقدر دچار ضرر شده بچه ها خیز برداشته بودند به سمت تخته من همچنان پخش بودم توی صندلیم. استاد گفت فلان وزیر تو فلان سال گفته نفت رو تحریم کنند عب نداره من کشورو با درآمد مخابرات می چرخونم یکی از پسرا ب حرف اومد ک وزیر کی بوده یکی از بچه های دکترا گفت کارمند شرکت زیرساخته، ی نفر دیگ تو مخابرات کار میکرد کلاس تبدیل شد ب مناظره، توضیح پروژه ها، قانون ها  بچه ها کاملن ب تکاپو افتاده بودند و من  پخش بودم تو صندلیم داشتم پنجمین پیاممو ارسال میکردم ب دونه برف "کی میرسی ؟" استاد گفت برا امروز بسه ولی من دلم میخواست همچنان پخش بمونم تو صندلیم اون ته ته خوب بود من این درسو دوس دارم ب نظرم آدم وقتی ی درسی رو دوس داره فقط باید پخش بمونه تو صندلیش بعد خوب نگاه کنه و خوب گوش کنه.