176

ی مدت پیش تو ی کتابی خونده بودم ک قبل از گسترش کامپیوترهای شخصی و لپ تاپ ها از رئیس ی شرکت کامپیوتری ک بعد از IBM بزرگترین شرکت کامپیوتری دنیا بوده پرسیدند : " چرا وارد بازار کامپیوتر های شخصی نمی شی؟ " اونم جواب داده ک :" هیچ دلیلی نداره ک هرکس تو خونش ی کامپیوتر شخصی داشته باشه" خب این شرکت الان دیگ وجود خارجی نداره چون تو مهندسی غیر از علم و سواد،  آینده نگری و جمله ی " هیچی غیر ممکن نیست" هم خیلی مهمه. حالا همه ی اینا ب کنار من دیشب خواب دیدم ی آقایی بسیار مست و خراب  در حالی ک ی بطری آب شنگولی هم تو دستشه داره با من حرف میزنه. من خیلی جدی طور ازش میپرسم "مشکل چیه" آقاهه هم  بر میگرده میگه صاحب شرکت DEC (همون شرکت مذکور در بالاست) و ورشکست شده و حالش خیلی خرابه :|. بخش قابل توجه خوابم اینجاست که من ازش میپرسم "چرا ؟" ایشون هم میگه "قضیه از وقتی شروع شد ک این الکترونیکی های لعنتی وارد کار شدند صنعت نیمه هادی رو راه انداختن چیپ های ارزون و کوچیک و سبک تولید کردن و آینده ی شرکت من ب باد رفت" خب من وقتی از خواب پا شدم رفتم ببینم توی کتاب چیزی راج ب صنعت نیمه هادی و الکترونیکی های لعنتی! نوشته شده یا نه ک دیدم چیزی نیست :|  بین خواب هایی ک تو این مدت دیدم این خواب جای امیدواریه مثلن خواب دیدم استاد بهینه وسط کنفراس کدینگ شریف عروسی گرفته (خیلی هم جینگیلی مستان و خوب) یا TA مخابرات پیش رفته دی جی شده ما رو هم دعوت کرده کنسرتش  گفته هرکی هم دریف اول بشینه دو نمره اضافه داره :| حالا گفتن نداره ک من و دونه برفم نشسته بودیم ردیف اول بعد من از شدت خنده از خواب بیدار شدم :| ینی اضغاث احلام تا این حد :| خواستم بگم من خوابای علمی هم میبینم :| خیلی علمی :|

175

بچه ک بودم از شیرینی و هر چیز شیرین بدم میومد مسلما شکر هم تو لیست سیاهم بود. مامان صبح آ مجبورم میکرد صبونه بخورم.  یک لیوان چایی شیرین هم جز لاینفک مراسم صبونه بود. دیر بیدار شدمو  و مدرسه ام دیر شدو  عمو دم در منتظرمه و هر بهانه ای از این قبیل چایی شیرینو حذف نمیکرد. چایی شیرین بود و باید میخوردیش. ی مدت ک گذشت فهمیدم اگر ی پیمونه ی مشخصی شکر بریزم تو چاییم دیگ هیچ مزه ای نمیده ن تلخ ن شیرین مثل آب. اولش سخت بود بعدش با مهارت این کارو میکردم. چیزی ک خوشم نمیومدو تبدیل میکردم ب چیزی ک هیچ حسی بم نمیداد. الانم دلم دقیقن میخواد همین کارو با روزام بکنم دلم میخواد با مهارت این عدم توازنو برسونم ب ی حالت متوازن خوب حالتی ک ن تلخ باشه نه شیرین مثل آب.

174

گر با دگران به زمنی وای ب من 

ور با همه کس همچو منی وایِ همه  !

173

یکی از بزرگترین چیزایی ک مهندسی ب من یاد داده اینه که "سخت ترین راهها هرچند ب بهترین نتایج منجر بشن ولی اغلب انتخابشون احمقانه اس."چون همیشه ی راه دیگ ای وجود داره. ی راهِ ساده ترِ کم هزینه تر.

172

توی وبلاگ قبلیم ب زبون محاوره می نوشتم. اینجام اول محاوره نوشتم و  بعضی پستا رو هم کتابی،  بعدش نمیدونم چرا کلن کشیده شدم ب سمت کتابی نوشتن. ب هر حال الان دلم میخواد از این کلن کتابی نوشتنه بیام بیرون. اینم اولین قدمش.