همانا دونه برف عاشق یک فروند دونه برف است ک سر کلاس هفت و نیم مینشیند کنار دست فینگیل و کله اش را در زاویه ای قرار میدهد ک آقای شیربرنج کاملا در تیررس آن باشد و چنان وانمود میکند ک انگار " الکی مثلن من از بس خوابم میاد گردنم عینهو سهمی شده ". دونه برف عاشق یک فروند دونه برف است ک وقتی بغل دستی آقای شیر برنج از استاد سوال میپرسد چشم هایش قد یک نعلبکی گرد شده و چنان آن حوالی را نگاه میکند ک انگار " الکی مثلن من خیلی میفهمم تو چی پرسیدی "دونه برف عاشق یک فروند دونه برف است ک وقتی آقای شیربرنج یک تیشرت با رنگ فوق العاده زیبای :| شتری کمرنگ پوشیده با ذوق میگوید " وااای چقد این رنگی بش میاد "
دونه برف و آقای شیربرنج خیلی ب هم میآیند . آنها نقاط مشترک زیادی با هم دارند ک میتواند حسابی سرگرمشان کند. ب عنوان مثال میتوانند با هم مسابقه ی " کی سفید تر تره بدهند " یا مثلن مسابقه ی " کی زودتر غش میکنه " - این مسابقه ب این صورت است ک آنها باید یک کاسه ترشی با معده خالی بخورند در نهایت هرکس زودتر سفید تر از گچ شد و غش کرد برنده است - همچنین میتوانند تا دو سالگی بچه شان سر اینکه رنگش ب کی رفته بحث کنند و در کنار هم کلی خوشحال باشند.
dark chocolate پرسید : " تو قانون تو اگه ی نفر ی اشتباهی کنه دیگه راه برگشتی براش نیست ؟ نمیشه ک "
گفتم اشتباه داریم تا اشتباه . من ب این فکر کرده ام . حقیقت این است ک اشتباه نداریم تا اشتباه . اگر آن اتفاق در آن زمان و مکان رخ نمیداد ک دیگر اسمش نمیشد اشتباه . میشد ؟
بعد از جلسه دفاعم بیشترین سوالی ک از من پرسیده شد این نبود ک چند شده ام . میپرسیدند "وبلاگت چی شد" ؟! مثل الان ک میپرسند "رمزش چیه" ؟! این هم وبلاگ بدون رمز
+ کانتکت های یاهو ام رو ایگنر کرده ام . پیام های اینجا را جواب میدهم اگر مربوط ب پست ها باشد .
اسمایلی روی مغز من پاتیناژ نروید.
"امضا فینگیل "
استاد ابتدای جلسه : " من نمیتونم زیاد برای شما وقت بذارم نهایتا هفته ای یک ربع این هفته هم با بچه های دکتری جلسه دارم نمیشه شما برو هفته ای دگ بیا "
استاد نیم ساعت بعد : "جدن؟ more than enough ! این خیلی عالیه شما حتمن فردا بیا با هم ی جلسه داشته باشیم "
من :|
تلویزیون یا دارد توپ و تانک و آدم هایی ک دارند همدیگر را تکه پاره میکنند نشان میدهد یا دارد حیات وحش پخش میکند. تلویزیون کی میخواهد بفهمد این دو تا فی نفسه هیچ فرقی با هم ندارند ؟ تلویزیون کی میخواهد حتی برای یک بار هم ک شده ارزش روشن کردن داشته باشد ؟ هوم ؟
پدیده لایدن فراست میگوید اگر یک مایع در نقطه ای قرار بگیرد ک خیلی بالاتر از نقطه جوش آن باشد مقداری از مایع بخار میشود ، لایه ای اطراف مایع میسازد و از تبخیر سریع آن جلوگیری میکند ، این ب دلیل پایین بودن رسانایی گرمایی گاز است. -برای آشنایی با این پدیده چند قطره آب بچکانید روی در سماور خانه تان تا بالا پایین پریدن قطره آب ها را ببینید صدای خیلی باحالی هم میدهد البته -
چیزی مشابه پدیده لایدن فراست در انسان هم دیده میشود ، ب اسم پدیده آچمز فراست ! در پدیده آچمز فراست یک حاله از احساسات دور مغز انسان را میگیرند آنها باعث آچمز شدن مغز انسان شده و آن را برای مدتی رسمن از کار می اندازند و این ب دلیل پایین بودن رسانایی منطقی احساسات است. -برای آشنایی با این پدیده بروید چشم بسته عاشق بشوید و جلز ولز کردن مغزتان را از نزدیک ببینید این مورد متاسفانه صدای خیلی باحالی نمیدهد -
+ " پست افتخاری برای شخص شخیص دونه برف الملوک "
اولین جلسه تدریس خصوصی خیلی خوب پیش رفت ب مدد اون دیالوگ معروف دونه برف ک میگه " وفتی جدی میشی خیلی ترسناک میشی سعیده " :دی برا بقیشم امید ب خدا .
ما دوستی نابی داشتیم. آیا ب این خاطر بود ک ما شبیه هم بودیم ؟ نه شبیه بودن کلمه خوبی نیست ولی راستش را بخواهی نمیتوانم جایگزینی هم برای آن پیدا کنم. ماورای آن پاکی خاصی وجود داشت ک من خیلی دوستش داشتم و شوق عجیبی ب تازه شدن، این چیزی بود ک من میتوانستم تمام و کمال ب تو هدیه دهم و تو هم ب من.
ما یکدیگر را چیزی بیشتر از شنیدن گوش میکردیم. آرامش سیال این دوستی از کجا می آمد ؟ من این سوال را بارها از خودم پرسیده ام در مورد تو در مورد بهترین جان. با چشم های خودت میبینی ک حتی تضادها پیوند عجیبی با هم میسازند شبیه یک جاده نور ک هم میتوانی از آن عبور کنی و هم میتوانی بهترین راه درک کردن را پیدا کنی .
چی باعث شد گم بشویم ؟بی اعتمادی ها از کجا آمد؟ باران آمد و نقاب ها را شست ؟ این خیلی ترسناک است میدانی خیلی ترسناک، این همان کابوس بال های سفیدی است ک سیاه شدند. میشود از چنین کابوسی بیدار شد ؟ میشود از آدم ها نترسید ؟ میدانی نیکولا من با یک سوال آمدم و با هزار سوال برگشتم. میشود این ترس ها را تمام کرد؟
من دارم فرار میکنم، از همه ی این ترس ها فرار میکنم .
"آزاده من ک از همه عالم بریده ام"
کوچکترید از آن که مرا زیر و رو کنید
حتی اگر هر آنچه که دارید رو کنید
کوچکترید از آنکه بدانید من کیم
از کوه ها نام مرا پرس و جو کنید
ای باد های سرد مخالف منم درخت
باید که ریشه های مرا جستجو کنید
+ بعضی روزها هستند ک ب آدم خیلی سخت میگیرند بعضی روزها هستند ک کاش نبودند...