از رسته مرض های جدیدی هم ک بش دچار شدم اینه ک فکر میکنم اگ دو ثانیه بیکار باشم ی چیزی ب کائنات بدهکارم :|
از رسته امراض قدیمی هم ک ب حمدلله شفا پیدا کرده اینه ک من دیگ حوصلم سر نمیره، اینو امسال عید فمیدم، دیقن وقتی ی نفر بم گف حوصلش سر رفته ولی من هرچی سعی کردم یادم بیاد اخرین باری ک حوصلم سر رفته کی بوده، چیزی ب نظرم نرسید .
ی روز ک داشتم گیر کردنم تو مثلث تخت خواب حموم شرکت رو برای سرهنگ توضیح میدادم و ب زعم خودم نوع جدیدی از بدبختی ب نظر میرسید، گفت خوش ب حالت تو الان ی جزیره داری. من هر روز ب این توصیف خوشمزه فک میکنم.
امیدوارم اینکه من هر شب خواب استاد راهنمام رو میبینم ارتباطی با مقاله ی نوشته نشده ام نداشته باشه :|
بچه ها شبیه پدر و مادرشون میشن اگ اونا رو دچار تضاد نکنیم. مثلن من هیچ وقت نفمیدم چرا باید شبیه ادمای مذهبی باشم ولی اگر با شوهر عمه ی بابا دست ندم زشته؟
آخرین چیزی ک فکر میکردم تو دنیا برام اتفاق بیفته این بود ک با داماد محترمه همزمان بدوییم سمت دسشویی و در حالی ک من لای در گیر کردم استین شخص مذکور ب دستگیره جر بخوره . هرچند من از اولشم میدونسم شوهر خواهر داشتن خوب نیست.
ی مرضی هم ک جدیدن بش دچار شدم اینه ک بین عطسه ام و صداش دیلی ایجاد شده اینجوری ک من الان عطسه میکنم چن میلی ثانیه بعد صداش میاد :|
اینکه من الان یک ماهه دارم رو تایمینگ بسته تو شبکه کار میکنم البته میتونه تو این مرض بی تاثیر نباشه .
نیمه پر لیوان ! میشه اینکه بدن من داره به گشایش دریچه های جدیدی در علم پزشکی کمک میکنه !! مثلن بروز مفاهیم علمی دریافت شده توسط مغز در عطسه ! یا بروز ان در نوع قورت دادن اب (اینمم دچار مشکل شده :|) و غیره .
امروز سر نهار ی بحث داغی بود ک یکی از بچه ها ی سوتی خیلی بد داده. جو عمومی نشون میداد ک واقن ضایه بوده سوتیش ..
شخص سوتی دهنده ب شدت ناراحت بود ی عده با خنده ی عده هم با ناراحتی دلداریش میدادن ک عب نداره بابا. جمله ای ک در جواب "چی شده؟" ی من دریافت شد این بود " دیتا شیتی ک خونده باسه اخرین ورژن نبوده"
من هیچ وقت فکر نمیکردم سطح دغدغه ام بتونه تا این حد نزول پیدا کنه ولی شما از الان خودتون رو برای شنیدن ناله های جانسوز من در مورد این قبیل چرت و پرتا اماده کنید :/
یک هفته تموم من ی طرف بودم کل خانواده ی طرف . یک هفته تموم من همه منطقم رو ریختم وسط تا بقیه رو قانع کنم و بقیه هم از هیچ تلاشی تو این زمینه دریغ نکردن، مثلن مامان یک ساعت پشت تلفن گریه کرد سارا باهام قهر کرد داماد از حربه ی " از دختر عاقلی مث تو توقع نمیره!" استفاده کرد و من همچنان اونطرف بودم و کل خانواده ی طرف دیگ ! بابا تو کل این ی هفته با من حرف نزد دیشب زنگ زد گفت اگر این تصمیم توئه من باهاش مشکلی ندارم ولی قطعا و قطعا باید با "عمو ات" تو این زمینه مشورت کنم. هیچ کس مث بابا نمی تونست اینقدر هوشمندانه من رو از تصمیمم منصرف کنه هیچ کس مث بابا نمیدونه من چ پرایویسی های سفت و سختی برای خودم دارم ک " عمو ات " قطعا جایی توش نداره. این بده ک یکی اطرافت باشه و بدونه خنجر رو از کجا بزنه تو حتمن از پا درمیای. بابا میدونه خیلی هم خوب میدونه ..
اینجا میگن کسی ک "شک" کرده آدم بدیه، حتی شاید کافر و بی دین هم بهش بگن. ولی من میخوام ی چیز مهمی رو در گوشی بهت بگم، کسی ک شک کرده فکر کرده، کاری ک خیلیا "جراتش " رو ندارند .
ولی روی قبرم بنویسید دهن آن امام ک یه عمری با ویندوز کار کرده بود با اوبونتو صاف شد :| وصیت دیگ ای ندارم .
نگاه ک میکنم میبینم بیش تر از اینکه شبیه خودم باشم شبیه آرزوهای مامان و بابامم. حالا تو ماه های آخر بیست و چهار سالگی مواجه شدم با خودم، ک خودم! رو از من میخواد ن از مامان و بابام. راستش این.. خیلی غم انگیزه.
وقتی از دبیرستان رفتم دانشگاه، از همون اول فهمیدم مدل درس خوندن تو دانشگاه ی فرق مهمی با مدل درس خوندن تو مدرسه داره ولی ی ترم طول کشید تا بفهمم این فرق چیه. الانم ک اومدم سر کار کاملا حس میکنم داکیومنت خوندن اینجا ی فرقی با داک هایی ک تو دوره ارشدم میخوندم داره، ولی هنوز نمیدونم چ فرقی،فقط امیدوارم این بار فهمیدنش 4 ماه طول نکشه!
دفاع به اتمام رسید همراه با دو تا مقاله ک امید میره در آینده ای نزدیک! سومی هم ب اتمام برسه. بدیش اینه ک من هنوزم فکر میکنم کار خاصی انجام ندادم، اگ استاد جلومو نگرفته بود همچنان تخته گاز از فتح قله های علم دانش! دریغ نمیکردم :|
الان دو هفته است تقریبا ک مشغول به کار شدم ولی از هر طرف حسابشو میکنم میبینم انصاف نی من این همه تلاش کنم بعد ی زن خشگل دلبر که آشپزیش هم خیلی خوب باشه :| الان تو خونه منتظرم نباشه! :|
اینطرف: ارزیاب خارجیم دکتر ایکس شده از امیرکیبر، چ جور آدمیه ؟
اونطرف: کچله
اینطرف: خیره ب افق. دیقن در همین حد خیره ب افق :|
خب باشه. میدونم شماها الان امتحان دارید پروژه دارید تمرین دارید و کذا. ولی ب هرحال منم نهار خوراک لوبیا دارم. در سطح خودش خیلی دغدغه است.